چه پنداری که من از عاشقی بیگانه خواهم شد
ز رسوایی، اگر چه در جهان افسانه خواهم شد
رسید آن آدمی رو باز و آمد در نظر، دانم
به پای دیگران امروز من در خانه خواهم شد
ز بس زیباست لاف عشق بازی خود پرستان را
چو با عشق آشنا گشتم ز خود بیگانه خواهم شد
گهی پیش رقیبان ستمگر گریه خواهم کرد
گهی در راه مرغان خبر پروانه خواهم شد
نگارا، مست بگذشتی به کوی زاهدان روزی
برون شد صوفی از مسجد که در میخانه خواهم شد
مگر لعل لبت بوسم، چو می در شیشه جا آرم
مگر جعد ترت گیرم، چو مو در شانه خواهم شد
چو آتش می زنی در من، سپند روی تو گردم
چو شمع جان شدی، گرد سرت پروانه خواهم شد
الا، ای باد شب گیری به گل برگ بناگوشش
مجنبان زلف زنجیرش که من دیوانه خواهم شد
سر اندر آستین و تیغ در دست است خسرو را
گر اکنون بر سر کویت روم، دیوانه خواهم شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر دربارهای از عشق و دلبستگیهای عاطفی صحبت میکند. شاعر از احساسات شدید خود نسبت به معشوق سخن میگوید و در دل آشفتگیهای عاشقانهاش به بیگانگی از خود و رسوایی در جامعه اشاره میکند. او همچنین به زیبایی عشق و غم و شادیهای آن اشاره میکند و گاهاً به حالتهای مختلفی از عشق، از گریه در برابر رقیبان تا شادی در کنار معشوق میپردازد. در نهایت، او خود را در حالتی دیوانهوار تصویر میکند که در پی عشق است و همواره به دنبال زیبایی و جذابیت معشوق خود است.
هوش مصنوعی: آیا فکر میکنی که من به خاطر رسوایی از عشق جدا خواهم شد؟ حتی اگر در این جهان به داستان و افسانه تبدیل شوم، همچنان عاشق خواهم ماند.
هوش مصنوعی: شخصی به من نزدیک شد و در نگاه من قرار گرفت. میدانم امروز در خانه دیگران به پا خواهم ایستاد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی عشق، افرادی که فقط به خودشان میپردازند، وقتی با عشق واقعی آشنا شدم، احساس میکنم باید از خودم فاصله بگیرم و تغییر کنم.
هوش مصنوعی: گاهي در برابر رقبای ستمگر اشک میریزم و گاه دیگر به مرغها خبر از پروانه میدهم.
هوش مصنوعی: ای محبوب، تو در حالتی مسحورکننده از کوچه عابدان گذشتی. روزی در حینی که عارف از مسجد خارج میشد، به یاد میخانه و لذت آن دچار شوق میشوم.
هوش مصنوعی: آیا میتوانم لبهای زیبایت را ببوسم، مانند این که شرابی را در شیشه نگه میدارم؟ آیا میتوانم موی نرم و مجعمت را در دستانم بگیرم، همانطور که در شانه میجودم؟
هوش مصنوعی: وقتی تو به من حرارت و اشتیاق میدهی، مانند گلی که در آتش میسوزد، به زیبایی تو میبالم. جانم به تو وابسته شده و دور تو مانند پروانهای میچرخم.
هوش مصنوعی: ای باد شب، لطفاً به گلبرگهای گوشش دست نزن و زلفهای زنجیرش را تکان نده. زیرا من دیوانهوار عاشق او شدهام.
هوش مصنوعی: با سر در آستین و شمشیر در دست، اگر اکنون به خیابان تو بیایم، دیوانه خواهم شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به پیران سر به کوی عاشقی رندانه خواهم شد
به سودای پری رویی ز سر دیوانه خواهم شد
چنین کاندر زبان خلقی گرفتندم به بیهوده
به شهر و کو به بدنامی دگر افسانه خواهم شد
برو، ناصح، چه ترسانی مرا از طعنه مردم؟
[...]
اگر سودای عشق اینست، من دیوانه خواهم شد
چه جای آشنا؟ کز خویش هم بیگانه خواهم شد
دمیدی یک فسون وز دست بردی صبر و هوش من
خدا را، ترک افسون کن، که من افسانه خواهم شد
غم عشق ترا، چون گنج، در دل کرده ام پنهان
[...]
ملول از زهد خویشم ساکن میخانه خواهم شد
حریف ساغر و هم مشرب پیمانه خواهم شد
اگر بیند مرا طفلی به این آشفتگی داند
که از عشق پری رخسارهای دیوانه خواهم شد
شدم چون رشتهٔای از ضعف و دارم شادمانیها
[...]
دلش دادم که با او همدم و هم خانه خواهم شد
بمن او شمع خواهد گشت و من پروانه خواهم شد
ندانستم که چون دل برد از من چون پری پنهان
نهان خواهد شد و من از غمش دیوانه خواهم شد
به این حسن و به این عشق ای صنم چون لیلی و مجنون
[...]
بزلفش در کشاکش با صبا و شانه خواهم شد
در این زنجیر از این کشمکش دیوانه خواهم شد
گل است و شمع و جانانه من و پروانه و بلبل
براه عشق امشب همپر پروانه خواهم شد
من دیوانه را ناصح دهد پند و عجب دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.