گنجور

 
رفیق اصفهانی

از هر رهی که دیده ام آن مه گذشته است

عمرم تمام بر سر آن ره گذشته است

غافل اگر رسیده به راهی که بوده ام

گردیده، تا ز بودنم آگه گذشته است

افزون ز ماه چارده است و همان کجاست

کز عمر او هنوز کم از ده گذشته است

طالع نگو که هر گه از او کرده ام سؤال

نه بر زبانش آری و نه، نه گذشته است

هرگز نگفته کیست بر این رهگذر رفیق

با آنکه بر سرش گه و بیگه گذشته است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode