تو را میخانه ای بت تا مقام است
مرا بیت الصنم، بیت الحرام است
مرا دور از تو آسایش کدام است
به من دور از تو آسایش حرام است
نمی دانم که راحت را چه اسم است
نمی دانم که عشرت را چه نام است
ملال من که در زندان مقیمم
چه داند آنکه بستانش مقام است
هزاران گل بشکفت از خاکم و ریخت
هنوزم بوی آن گل در مشام است
ندارد دورش آخر این چه ساقیست
نگردد خالی از می این چه جام است
چه صیادی که از یکدانه ی خال
هزارت مرغ دل اکنون بدام است
نسوزد تا تمام از سوز دل مرد
نشاید گفت کاین مرد تمام است
رفیق از باده جامت گر تهی نیست
سپهرت بنده و گیتی غلام است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تمثیل عشق و جدایی پرداخته و احساسات عمیق شاعر را نسبت به محبوب و زندگی بدون او بیان میکند. شاعر میگوید که در دنیایی که محبوبش نیست، هیچگونه آرامشی برای او وجود ندارد و از زندگی بدون عشق به شدت رنج میبرد. او با تصاویری از گلها و می، تشنگی و اشتیاق به عشق را به تصویر میکشد. همچنین اشاره میکند که اگر محبوبش در دسترس نباشد، هیچ چیزی معنی ندارد و زندگیاش بیارزش میشود. در پایان، او به ارزش عشق و اهمیت آن در زندگی انسانها اشاره دارد.
هوش مصنوعی: تو برای من در میخانهای هستی که مانند بتها زیبا و با ارزش هستی، در حالی که جایگاه من مانند کعبه و مقدسترین مکانهاست.
هوش مصنوعی: دور از تو هیچ آسایشی برایم نیست و زندگی بدون تو برایم حرام شده است.
هوش مصنوعی: نمیدانم راحتی را چگونه میتوان نامید و نمیدانم لذت و خوشی را چه عنوانی باید داد.
هوش مصنوعی: کسی که در باغ و سرسبزی زندگی میکند، از غم و اندوه من که در زندان به سر میبرم، هیچ چیزی نمیداند.
هوش مصنوعی: هزاران گل از خاک من رشد کردند و شکوفا شدند، اما هنوز هم بوی آن گلها در هوای اطرافم احساس میشود.
هوش مصنوعی: این چه نوع جشن و میخانهای است که هیچگاه دور نمیافتد و دائماً پر از شراب است؟ این چه جامی است که هیچگاه خالی نمیشود؟
هوش مصنوعی: صیاد با مهارت و دقت خود، با یک دانه ی خال توانسته هزاران مرغ دل را به دام بیندازد.
هوش مصنوعی: اگر آتش عشق و اندوه دل او خاموش نشود، نمیتوان سخن از کامل بودن او به میان آورد.
هوش مصنوعی: اگر جام بادهات خالی نیست، بدان که آسمان و زمین خدمتگزار تو هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر دل دلبر و دلبر کدام است؟
وگر دلبر دل و دل را چه نام است؟
دل و دلبر بهم آمیته وینم
ندونم دل که و دلبر کدام است
دلیل آن کآفتاب خاص و عام است
که شمسالدین و الدنیاش نام است
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
[...]
مدامم ده، که ایامم مدام است
شکار عیش را، ایام دام است
بیاور باده ئی، کز وی دو قطره
خرابی دو عالم را تمام است
چه در بند حریفی، باده را باش
[...]
تو سلطانی و خورشیدت غلام است
نظر جز بر چنین صورت حرام است
ورای حسن در روی تو چیزیست
نمیداند کسی کان را چه نام است
اگر جان را بهشتی در جهان هست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.