تو سلطانی و خورشیدت غلام است
نظر جز بر چنین صورت حرام است
ورای حسن در روی تو چیزیست
نمیداند کسی کان را چه نام است
اگر جان را بهشتی در جهان هست
تویی از نیکوان دیگر کدام است
به زیر لب سلامی کردهای دوش
همه منزل سلام اندر سلام است
که باشم من که همراز تو باشم
کلامی زان لبت ما را تمام است
چه می خوردهست چشم نیم مستش
که او را خواب مستی بر دوام است
اگر عاشق به ترک سر نگوید
هنوز اندر سرش سودای خام است
بماند سالها چون جان نماند
تمنایی که در جان همام است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عظمت و زیبایی خاص یک سلطان و معشوقش است. شاعر با اشاره به اینکه هیچچیز جز زیبایی آن چهره نباید مورد توجه قرار گیرد، به وصف ویژگیهای منحصر به فرد معشوق میپردازد. او بیان میکند که اگر در دنیا بهشتی وجود داشته باشد، آن تنها در وجود این معشوق است. همچنین، شاعر به ارتباط خاصی که با معشوقش دارد اشاره میکند و اعلام میکند که وجود او به زندگیاش معنا میبخشد. در نهایت، به تجربه عشق و آرزوهای ناب اشاره میشود که ممکن است سالها ادامه داشته باشد، حتی اگر زندگی ادامه نداشته باشد.
هوش مصنوعی: تو پادشاهی و خورشید تو در خدمت توست، پس توجه به جز زیبایی چنین کسی ممنوع است.
هوش مصنوعی: در چهره تو زیباییهایی وجود دارد که هیچکس نمیداند چه نامی باید بر آن بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا بهشتی وجود دارد، آن تو هستی و هیچکس دیگری از نیکان به این اندازه نیست.
هوش مصنوعی: تو شب گذشته با زیرلب سلامی گفتهای، و حالا همه جا پر از سلام و احوالپرسی است.
هوش مصنوعی: من کی هستم که همواره با تو به راز و نیاز بپردازم؟ هر کلامی که از لبت به گوش ما برسد، برای ما کافی و کامل است.
هوش مصنوعی: چشم نیمه مست او چه چیزی خورده که خوابش همیشه به حالت مستی ادامه دارد؟
هوش مصنوعی: اگر عاشق از معشوقش جدا شود و در این جدایی چیزی نگوید، نشاندهنده این است که هنوز در دلش احساسات و آرزوهای دست نخوردهای دارد.
هوش مصنوعی: سالها باقی بماند، اما وقتی جان نیست، هیچ آرزویی که در دل همام باشد، وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر دل دلبر و دلبر کدام است؟
وگر دلبر دل و دل را چه نام است؟
دل و دلبر بهم آمیته وینم
ندونم دل که و دلبر کدام است
دلیل آن کآفتاب خاص و عام است
که شمسالدین و الدنیاش نام است
ره میخانه و مسجد کدام است
که هر دو بر من مسکین حرام است
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است
[...]
مدامم ده، که ایامم مدام است
شکار عیش را، ایام دام است
بیاور باده ئی، کز وی دو قطره
خرابی دو عالم را تمام است
چه در بند حریفی، باده را باش
[...]
نکونامی و بدنامی کدام است
چو عشق آمد چه جای ننگ و نام است
نمی ترسیم در عشق از ملامت
ملامت در عقب بالا کلام است
هم از دل فارغیم اکنون هم از جان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.