تا من خیال عارض تو نقش بستهام
نقش هوا ز لوح دل خویش شستهام
جستم ز قید هستی و از ننگ عافیت
وز دام آن سلاسل مشکین نجستهام
چون در کمند عشق تو جانم اسیر شد
از بند علم و وسوسهٔ عقل رستهام
تا دست محنت تو گریبان جان گرفت
من دست و دل ز دامن هستی گسستهام
ای مونس شکسته دلان کن عنایتی
از روی مرحمت که بسی دل شکستهام
تو آفتاب دولت و من تیره روزگار
تو عیسی زمانه و من سینه خستهام
خاکم به باد دادی و جانم بسوختی
جرمم همین که دل به هوای تو بستهام
بنمای ماه دولت خود تا به دولتت
آید دو اسبه طالع بخت خجستهام
شد سالها که در طلب وصل چون حسین
من بر امید وعده فردا نشستهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزلیات شاعر در این متن از عشق و دلبستگی عمیق او به معشوق پرده برداری میکند. شاعر بیان میکند که تا زمانی که عشق معشوق در دل او جا دارد، از قید و بندهای دنیا رها شده و تنها به عشق و دردهای آن معشوق فکر میکند. او به تنگنای عشق و مشکلاتی که در این راه برایش پیش آمده، اشاره میکند و از محبوبش درخواست کمک و نگهداری دارد. شاعر خود را در وضعیت ناآرام و ستمدیدهای تصور میکند که امیدی به وصال و رسیدن به معشوق دارد و از طرفی نگران شکستهدلان دیگر نیز هست. در نهایت، او خواستار مشاهدهی چهره محبوبش است تا شاید بختش تغییر کند و به آرزوی وصال برسد.
هوش مصنوعی: من در خیال زیبایی تو به شدت غرق شدهام و تمام آروزی خود را از دل خود پاک کردهام.
هوش مصنوعی: از محدودیت وجودی خود فرار کردم و از خجالت راحتی فاصله گرفتم، اما هنوز نتوانستهام از بندهای تاریک و خطرناک رهایی یابم.
هوش مصنوعی: وقتی که عشق تو مرا در قفس خود گرفتار کرد، از زنجیر دانش و فکر و وسوسههای عقل خود رها شدم.
هوش مصنوعی: وقتی سختیها و زحمات تو جانم را گرفت، من از دامن زندگی و دلم جدا شدم.
هوش مصنوعی: ای دوست، به من که دل شکستهام لطفی کن و با مهربانی به من نگاه کن؛ چرا که قلبم بسیار آسیب دیده است.
هوش مصنوعی: تو همچون خورشید هستی که به همه نور میبخشی و من در ظلمت روزگارم، تو همچون عیسی هستی که زندگی را به دیگران میبخشد و من در دل خود غمی بزرگ دارم.
هوش مصنوعی: تو همه چیزم را از من گرفتی و بهدردی بزرگ دچارم کردی، تنها گناه من این است که دل به عشق تو دادهام.
هوش مصنوعی: شما زیبایی و شکوه خود را به نمایش بگذارید تا بخت خوب و خوشی به سراغ من بیاید.
هوش مصنوعی: سالهاست که همچون حسین در انتظار وصال نشستهام و امیدوارم به وعدهای که فردا خواهد آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نوجوان که دل به کمند تو بستهام
رحمی نما که پیر و ضعیف و شکستهام
چل سال در مجاهده عمرم چو صرف شد
پنداشتم ز مهر بتان بازرستهام
بر باد داده حاصل چلساله این زمان
[...]
سنگ جفا بقصد دل زار خستهام
مفکن که من ز طالع خود دلشکستهام
خونابه گر شدست سرشگم عجب مدار
داغ درون خویش بآن آب شستهام
ای مرغ نامهبر، ز گزند ایمنی که من
[...]
صد شکر کز غم چو تویی زار و خسته ام
از پهلوی رخ تو چو زلفت شکسته ام
بر دیده ام خرام که در رهگذار تو
فرش است شیشه پارهٔ رنگ شکسته ام
چون غنچه های لالهٔ نشکفته در چمن
[...]
بیدست و پا به خاک ادب نقش بستهام
در سایهٔ تأمل یادش نشستهام
فریاد ما بهگو ش ترحم شنیدنی است
پربینوا چو نغمهٔ تارگسستهام
ای کاش سعی بیخودیی داد ما دهد
[...]
زان دم که با تو عهد گسل عهد بسته ام
با هر که عهد بسته همان دم شکسته ام
هر جا شنیده ام که تو روزی گذشته ای
هر روز رفته تا به شب آنجا نشسته ام
خو کرده ام به گوشه ی دام تو ورنه من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.