نمیگویم ترا مهر و وفا اصلا نمیباشد
برای غیر میباشد برای ما نمیباشد
به بزم چون تو شاهی نیست جا چون من گدایی را
گدایان را بلی در بزم شاهان جا نمیباشد
بده بوسی و بستان نقد جان می باش گو ارزان
که در داد و ستد زین نقدتر سودا نمیباشد
گرم صد بار سوزی باز بر گرد سرت گردم
که از پر سوختن پروانه را پروا نمیباشد
به سان جادهٔ طول امل در عشق مهرویی
رهی در پیش دارم کان سرش پیدا نمیباشد
به امید وفا عمری جفا دیدم غلط کردم
گمان کردم که میباشد وفا اما نمیباشد
دمی بنشین به بالین رفیق اکنون که این مسکین
اگر امروز باشد تا به شب فردا نمیباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمیباشد
چو شمست خاطر رفتن به جز تنها نمیباشد
دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت
مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمیباشد
ملک یا چشمه نوری پری یا لعبت حوری
[...]
دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمیباشد
درین بستان گلی غیر از گل رعنا نمیباشد
نمیاندیشد از زخم زبان هرکس که مجنون شد
ز تیغ کوه کبک مست را پروا نمیباشد
ز خود بیگانگان را لازم افتاده است تنهایی
[...]
سخن سازی چو چشم یار در دنیا نمی باشد
بلایی در جهان مانند آن بالا نمی باشد
به حال هر که از خود رفت چون پی می توان بردن
که در راه زخود رفتن نشان پا نمی باشد
ببر از خلق تا دایم توانی با خدا بودن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.