گنجور

 
نورعلیشاه

ای که با نیکان طمع داری که یا بی ارتباط

با بدان منشین که باایشان مضر است اختلاط

رو عدالت پیشه کن هر روز و میکن راستی

تا روزی از عدل فردا راست بر روی صراط

چیست این دنیا رباط و خلق دنیا کاروان

کاروان را بار باید بستن آخر از رباط

رسم بی باکی نبخشد جز پریشانی بدست

جمعیت خواهی منه پا جز براه احتیاط

سالک بی رنج را نبود ز راحت لذتی

جان غمگین بیشتر مسرور گردد از نشاط

ایندر نظمی که نور از خامه ریزد دور نیست

گر به روی صفحه غلتد همچو گوهر بر بساط