ای که با نیکان طمع داری که یا بی ارتباط
با بدان منشین که باایشان مضر است اختلاط
رو عدالت پیشه کن هر روز و میکن راستی
تا روزی از عدل فردا راست بر روی صراط
چیست این دنیا رباط و خلق دنیا کاروان
کاروان را بار باید بستن آخر از رباط
رسم بی باکی نبخشد جز پریشانی بدست
جمعیت خواهی منه پا جز براه احتیاط
سالک بی رنج را نبود ز راحت لذتی
جان غمگین بیشتر مسرور گردد از نشاط
ایندر نظمی که نور از خامه ریزد دور نیست
گر به روی صفحه غلتد همچو گوهر بر بساط