گنجور

 
سیدای نسفی

با پریشان روزگاران یار دارد اختلاط

مهر نتواند کشیدن در کمند احتیاط

سالکان را زیر گردون نیست جای خواب امن

خون چندین کاروان را خورده خاک این رباط

عاشقان مفلس خود را به سنگ کم مزن

چغد این ویرانه را خالی نمی باشد بساط

بر سر تیغش هجوم بی گناهان را ببین

گر ندیدی تشنگان را بر لب آب فراط

هر که اینجا بگذرد از آرزوها سیدا

می‌تواند همچو برق آسان گذشتن از صراط