دوش از غمکده هجر نجاتم دادند
مرده بودم بوصال تو حیاتم دادند
از خطت بر ورق او رقم حسن زدند
بر در میکده عشق براتم دادند
می توحید بجام از خم عدلم کردند
نشأه ذات ز صهبای صفاتم دادند
حاجت خویش بر برهمنان کرم عرض
منصب سلطنت لات و مناتم دادند
رفتم از نشأه زهاد بخوردم قدحی
شربت مرگ ز جام سکراتم دادند
خانه نیستی آباد که از دولت آن
نقد گنجینه هستی بزکواتم دادند
شکر لله که چون نور علی در ره عشق
ببلایا و محن صبر و ثباتم دادند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجَلّیِ صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
[...]
دوش بر سوز دل و سینه براتم دادند
سر چو شمعم ببریدند و حیاتم دادند
ناله کردم به نهان عشوه خموشم کردند
گریه کردم ز شکرخند نباتم دادند
درد و صاف غم و شادی به من ارزانی شد
[...]
داروی بیهشی از جام صفاتم دادند
سرمه خامشی از نقطه ذاتم دادند
گرد راه عدم از خویش نیفشانده هنوز
تنگ چشمان حوادث به براتم دادند
منم آن رهرو لب تشنه که از صدق طلب
[...]
بهر مهر تو به فردوس براتم دادند
وز جهنم به ولای تو نجاتم دادند
در شب هجر تو بودم چو خضر در ظلمات
تا که از چشمه شوق آب حیاتم دادند
سرخوش از دوستی آل پیمبر گشتم
[...]
از ازل در رحم آنگه که حیاتم دادند
یکنفس چاشنی عمر ثباتم دادند
بزم آفاق نمودند به من چون شطرنج
آن زمان جای در این عرصه ماتم دادند
صبر و آرام و دل و هوش ز من بگرفتند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.