دوش بر سوز دل و سینه براتم دادند
سر چو شمعم ببریدند و حیاتم دادند
ناله کردم به نهان عشوه خموشم کردند
گریه کردم ز شکرخند نباتم دادند
درد و صاف غم و شادی به من ارزانی شد
تا خم و خمکده عشق براتم دادند
پارهپاره جگر طور ز غیرت خون شد
که کهی بودم و چون کوه ثباتم دادند
گرسنهدیدهتر از مفلس کنعان بودم
خواجم گشتم که از آن حسن زکاتم دادند
تا به مقصد سپرم کشتی مشتاقان را
از خضر همت و از نوح نجاتم دادند
اختر شعشعه بر چرخ «نظیری» زده است
کس چه داند؟ که چه عالی درجاتم دادند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنجهایی که در راه عشق متحمل شده، صحبت میکند. او اشاره میکند که با وجود تمام سختیها و غمهایی که دارد، همچنان از عشق و محبت سرشار است. پس از بیان ناله و گریه، به نوعی از رحمت و عطوفت معشوق خود نیز سخن میگوید که به او حیات و شادمانی بخشیدهاند. او احساس گرسنگی و کمبود هم دارد، اما در عین حال به عشق و زیباییها دست یافته و به درجات بلندی رسیده است. در نهایت، شاعر با روحیهای مثبت و امیدبخش به سفر عاشقانه خود ادامه میدهد و از معشوق به عنوان منبع نجات یاد میکند.
هوش مصنوعی: دیشب بر دلم آتش انداختند و بر سینهام فشار آوردند. مانند شمعی که میسوزد، من را بریدند و با این حال به من زندگی بخشیدند.
هوش مصنوعی: در پنهانی شکایت کردم، آنها مرا به سکوت وادار کردند. وقتی که از شدت غم گریه کردم، به جای دلخوشی، چیزی شیرین و خوشمزه به من دادند.
هوش مصنوعی: درد و رنج و شادی به من هدیه داده شد تا اینکه مرا به دنیای عاشقی راهنمایی کردند.
هوش مصنوعی: بخشی از دل من به خاطر غیرت و شجاعت، از شدت احساسات آسیب دیده و خونین شده است. در گذشته، چه کسی بودم و حالا به استواری همچون کوه رسیدهام.
هوش مصنوعی: من از حالت تهی و گرسنگی خود خیلی رنج میبردم، اما حالا که به حضور محبوبم رسیدهام، به لطف او صاحب نعمت و خوشی شدهام.
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدفم، با تلاش و همت، کشتی آرزوهایم را از دست خضر و نوح نجات دادند.
هوش مصنوعی: ستارهای در آسمان درخشش خاصی دارد و هیچکس نمیداند که چه مقام و جایگاه بالایی به من عطا کردهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجَلّیِ صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
[...]
داروی بیهشی از جام صفاتم دادند
سرمه خامشی از نقطه ذاتم دادند
گرد راه عدم از خویش نیفشانده هنوز
تنگ چشمان حوادث به براتم دادند
منم آن رهرو لب تشنه که از صدق طلب
[...]
بهر مهر تو به فردوس براتم دادند
وز جهنم به ولای تو نجاتم دادند
در شب هجر تو بودم چو خضر در ظلمات
تا که از چشمه شوق آب حیاتم دادند
سرخوش از دوستی آل پیمبر گشتم
[...]
از ازل در رحم آنگه که حیاتم دادند
یکنفس چاشنی عمر ثباتم دادند
بزم آفاق نمودند به من چون شطرنج
آن زمان جای در این عرصه ماتم دادند
صبر و آرام و دل و هوش ز من بگرفتند
[...]
بوسهای دوش ز لعل تو براتم دادند
مرده بودم ز غمت آب حیاتم دادند
کام تلخیست که بردم ز غمش در ته خاک
ثمری کآخر از آن شاخ نباتم دادند
تشنه در بادیه عشق به خون غلتیدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.