منم آن زاهد دورِ زمانه
که باشم ساکنِ خمّارخانه
گهی پوشیده رنگ صوفیانه
گهی بسته قبای کافرانه
گهی از کار دنیا بر کرانه
گهی در بندِ دام از حرص دانه
گهی دایر چو پرگار زمانه
گهی ساکن چو نقطه در میانه
گهی قارون به گنجِ شایگانه
گهی پول سیه در خان و مان نه
گهی جان کرده قربان عاشقانه
گهی از سایه ترسان بد دلانه
گهی مرغ خرد را آشیانه
گهی تیر ملامت را نشانه
گهی بر سدرهام کرّوبیانه
گهی بر خاک ره چون آستانه
نزاری چند از افسون و فسانه
چنین بر خود چه میجویی بهانه
چه خیزد زین حدیث عامیانه
ز پا تا کی شوی با سر چو شانه
اگر خواهی حیات جاودانه
به یکرنگی توانی شد یگانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ولی وقتی که گردم مطمئنه
مبادا هیچکس را این مظنّه
غریبا گر خبر داری ز خانه
فرود آی و مکن چندین بهانه
اگر دنیا فرو ریزند از هم
محبت بر سر آید از میانه
مکن روزِ قیامت عرض بر من
[...]
برو این دام بر مرغ دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
خود از احظار ارواح و اجنه
ز کارآگه توان شد بیمظنه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.