گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

ای من به وفای تو رسیده

وز تو همه نقض عهد دیده

آهو چشما چرا چو مجنون

یک‌باره شدی ز ما رمیده

هر شب ز غمت هزار طوفان

دیدیم ز رستخیز دیده

در آرزوی رخِ تو هر دم

جانی دارم به لب رسیده

بنگر که چه‌گونه شد به یک‌بار

ناگاه ز بختِ بغنویده

پیمانِ نگار ما شکسته

پیوندِ وصال ما بریده

ای کاش که بودمی به عمری

پیغام تو از کسی شنیده

بی‌چاره نزاری از تو شب‌ها

خون خورده و غصه‌ها کشیده

با این همه روز و شب نبوده‌ست

بی یادِ تو جرعهٔی چشیده

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode