ای من به وفای تو رسیده
وز تو همه نقض عهد دیده
آهو چشما چرا چو مجنون
یکباره شدی ز ما رمیده
هر شب ز غمت هزار طوفان
دیدیم ز رستخیز دیده
در آرزوی رخِ تو هر دم
جانی دارم به لب رسیده
بنگر که چهگونه شد به یکبار
ناگاه ز بختِ بغنویده
پیمانِ نگار ما شکسته
پیوندِ وصال ما بریده
ای کاش که بودمی به عمری
پیغام تو از کسی شنیده
بیچاره نزاری از تو شبها
خون خورده و غصهها کشیده
با این همه روز و شب نبودهست
بی یادِ تو جرعهٔی چشیده