یاد آن وقت که جانانهٔ ما ترسیده
آمدی بر سر من از همه کس دزدیده
در برم بودی تا وقتِ سحر همخوابه
وز رقیبان همه شب بر تنِ من لرزیده
گر بگویم که کدام است چنان دان که دگر
همچو او دیده ی کس دیده نباشد دیده
مردم دیده ی من پیش ندیدهست چو او
باور از دیده گرت نیست بپرس از دیده
اضطرابی که در اعضای من از غیبت اوست
باز اگر در برم آید شود آرامیده
آن محبّت که مرا هست مبدّل نشود
گرچه بسیار بود دورِ زمان گردیده
ای بسا شب که نزاری ز شبِستانِ وصال
یادها کرده و تا روز به خون غلتیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد لحظات عاشقانهاش میافتد و از ترس و دلتنگیاش برای معشوق صحبت میکند. او یاد میکند که چگونه معشوقش او را به آرامش میرسانده و در شبها کنار او بوده است. شاعر احساس میکند که هیچکس مانند معشوقش را ندیده و غیبت او برایش عذابآور است. او به اضطراب و ناراحتی ناشی از دوری معشوق اشاره میکند و اعتماد به محبت دائمیاش دارد، حتی با وجود زمانهای طولانی دوری. در نهایت، شاعر شبهایی را که به یاد معشوقش در اندوه بوده، به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: یاد آن زمان که معشوقهام به آرامی و پنهانی نزد من آمد و از همه جا و همه کس دور بود.
هوش مصنوعی: در آغوش من بودی تا صبح، و در تمام شب از رقیبان به خاطر تو بدنم میلرزید.
هوش مصنوعی: اگر بگویم که او کیست، بدان که هیچکس دیگری به مانند او دیده نشده است.
هوش مصنوعی: مردم، چشمانم کسی را مانند او ندیده است. اگر به زیباییاش ایمان نداری، از چشمان خود بپرس.
هوش مصنوعی: این بیت به احساس نگرانی و اضطرابی اشاره دارد که شخص به خاطر غیبت محبوبش در وجودش حس میکند. اما اگر او بازگردد و در کنار او باشد، این اضطراب برطرف میشود و آرامش را دوباره تجربه میکند.
هوش مصنوعی: محبت من به تو هرگز تغییر نخواهد کرد، حتی اگر زمان زیادی بگذرد و فاصلههای زیادی بین ما بیفتد.
هوش مصنوعی: بسیاری از شبها هست که یاد لحظات وصال با معشوق، دل نزار را آزرده کرده و تا صبح در غم و اندوه میگذرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صد خمار است و طرب در نظر آن دیده
که در آن روی نظر کرده بود دزدیده
صد نشاط است و هوس در سر آن سرمستی
که رخ خود به کف پاش بود مالیده
عشوه و مکر زمانه نپذیرد گوشی
[...]
ای چو چشم خوش تو چشم کسی کم دیده
شکر ننگ تو برتنگ شکر خندیده
وجهی از روی تو در دیده من خوشتر نیست
ز آن سبب دیده من دیده ترا دردیده
دیده اهل نظر دیده بسی خوب و ترا
[...]
دل من از غم تو گرد جهان گردیده
ناکسم من به جهان چون رخ تو گردیده
حال مسکین دل ما را تو چه پرسی آخر
حال او چون سر زلفین تو شد شوریده
صبر گفتی بکن ای دوست به ایام فراق
[...]
به ستم کی رود از جای دل غم دیده؟
این سپندی است که مرگ بسی آتش دیده
زخم ناسور من از حسرت مشک است کباب
شانه زلف سیاهش به سمن پیچیده
گوهر راز مرا بر کف اظهار گذاشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.