ای گرد قمر خطی کشیده
دل در خط تو ز جان بریده
هم زلف تو توبهها شکسته
هم خط تو پردهها دریده
مشکی که بر خط تو گردی است
در گرد خط تو نارسیده
خط تو هزار بیش دارد
چون مشک خطا درم خریده
بر هیچ ورق ندیده خطی
خوشتر ز خط تو هیچ دیده
سر بر خط تو نهاده طوطی
سر سبزی خط تو گزیده
کس گرد قمر نشان نداده است
از قیر چنین خطی دمیده
تا دید دلم خط خوش تو
یک لحظه نماند آرمیده
چون خواست کشید پای از خط
وز خط تو خواست شد رمیده
در قیر خطت گرفت پایش
زان میآید به سر دویده
سر به سر خط تو نهاده عطار
وز خط دو کون سر کشیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به زیبایی و جذابیت خط و زلف معشوق خود اشاره میکند. او از تأثیر عمیق این زیبایی بر دل خود سخن میگوید و بیان میکند که هیچ خطی به زیبایی خط معشوقش نیست. شاعر همچنین به شکستن توبهها و پردهها به خاطر عشق اشاره دارد و نشان میدهد که دلش در برابر این زیبایی نمیتواند آرام بگیرد. در نهایت، او به ماهیت خط معشوق اشاره میکند و میگوید که این خط او را به شدت تحت تأثیر قرار داده و او را به سوی خود میکشد.
هوش مصنوعی: ای همچون قمر، سرخی خطی بر چهره دارم که دل به عشق تو از جان جدا شده است.
هوش مصنوعی: زلف تو باعث شده که آدمها نذر و عهد خود را بشکنند و نوشتهها و پیامهای عاشقانهی تو، رازها را آشکار کرده است.
هوش مصنوعی: رنگ سیاهی که بر روی چهرهات نشسته، هنوز به گرد رنگ چهرهات هم نرسیده است.
هوش مصنوعی: خط تو دارای زیبایی و پیچیدگی فراوانی است، اما من به خاطر خطاهایم، احساس ناتوانی میکنم.
هوش مصنوعی: هیچ ورق و نوشتهای را ندیدهام که خطش از خط تو زیباتر باشد.
هوش مصنوعی: پرندهای با سر سبز، بر روی خطی که تو نوشتهای، سر گذاشته و آن خط را با دقت مینگرد.
هوش مصنوعی: هیچ کسی نمیتواند به زیبایی و وضوحی که قمر دارد، خطوطی به این لطافتی را از قیر ترسیم کند.
هوش مصنوعی: وقتی که دلم خوشنویسی زیبای تو را میبیند، لحظهای هم نمیتواند آرام بگیرد.
هوش مصنوعی: زمانی که اراده کرد که از خط خارج شود، از تو فاصله گرفت و جوشش روحی پیدا کرد.
هوش مصنوعی: پایش به خاطر قیر به خطی چسبیده و این نشان میدهد که به سرعت به سمت جلو رفته است.
هوش مصنوعی: تمام وجودم را در پای تو گذاشتهام، عطار، و از خط مرز دو جهان فراتر رفتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای هرچه رمیده وارمیده
در کن فیکون تو آفریده
ای دوش ز دست ما رهیده
امشب نرهی به جان و دیده
در پنجه ماست دامن تو
ای دست در آستین کشیده
حیلت بگذار و آب و روغن
[...]
ای من به وفای تو رسیده
وز تو همه نقض عهد دیده
آهو چشما چرا چو مجنون
یکباره شدی ز ما رمیده
هر شب ز غمت هزار طوفان
[...]
از خواجگی آستین کشیده
در پایهٔ بندگی رسیده
ای صوفی سرد نارسیده
چون پیر شدی جهان ندیده؟
گفتی که: مرید پرورم من
آه از سخن نپروریده!
تو عام خری و عامیان خر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.