ای دوش ز دست ما رهیده
امشب نرهی به جان و دیده
در پنجه ماست دامن تو
ای دست در آستین کشیده
حیلت بگذار و آب و روغن
ماییم هریسه رسیده
چشم من و چشم تو حریفند
ای چشم ز چشم تو چریده
ای داده مرا شراب گلگون
گل از رخ زرد من دمیده
زلف چو رسن چو برفشاندی
از عشق چو چنبرم خمیده
رفتی و ز چشم من بریدی
خون آید لاشک از بریده
بر گرد خیال تو دوانیم
ای بر سر ما غمت دویده
بر روزن تو چرا نپرد
مرغی ز قفس به جان رهیده
خامش کردم که جمله عیبیم
ای با همه عیبمان خریده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و دردناک عشق اشاره دارد. شاعر از جدایی معشوق و تأثیر آن بر جان و دل خود سخن میگوید. او به زیبایی و ویژگیهای معشوق اشاره میکند و از مشکلات و عیوب خود صحبت میکند. همچنین حسرت و ناامیدی ناشی از دوری و جدایی را حس میکند و به نوعی در تلاش است تا عواطفش را بیان کند. در نهایت، شاعر با وجود همه عیوبش، هنوز به عشق و دلبستگی به معشوق ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: امشب از تو جدا شدهام و این فاصله به جان و دیدهام اثر گذاشته است.
هوش مصنوعی: دست تو که در آستین کشیده شده، در دستان ماست.
هوش مصنوعی: با تدبیر خود در زندگی، ما مانند مخلوطی از آب و روغن به هم میآمیزیم و در نهایت به وضعیتی خاص و مطلوب دست مییابیم.
هوش مصنوعی: چشم من و چشم تو با هم رقابت میکنند، ای چشم، که از نظر تو فرار کردهام.
هوش مصنوعی: ای معشوقهام، با گل رنگین از شراب زندهام کردهای، گلی که از رنگ زرد رویم به او جان دادهای.
هوش مصنوعی: زلفت مانند ریسمانی است که وقتی آن را به طرف من میاندازی، از عشق به دور من میپیچد و مرا در خود میگیرد.
هوش مصنوعی: زمانی که تو رفتی و از دیدهام دور شدی، حتماً درد و رنجی به من خواهد رسید که گویی از دل بریدهام خون میآید.
هوش مصنوعی: ما در تلاشیم که همیشه به یاد تو باشیم، ای کسی که غم تو در دل ما جای دارد.
هوش مصنوعی: چرا در روزنه تو پرندهای از قفس به آزادی پرواز نمیکند؟
هوش مصنوعی: من سکوت کردم، چون خودم را پر از عیب میبینم؛ ای کسی که با وجود تمام عیبهایم، از من پذیرایی کردهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای هرچه رمیده وارمیده
در کن فیکون تو آفریده
ای گرد قمر خطی کشیده
دل در خط تو ز جان بریده
هم زلف تو توبهها شکسته
هم خط تو پردهها دریده
مشکی که بر خط تو گردی است
[...]
ای چشم و چراغ هردو دیده
ما را بقروی جان کشیده
ما را ز قرو میار بیرون
ناخورده تمام، و ناچریده
لاغر چو هلال ماند طفلی
[...]
ای من به وفای تو رسیده
وز تو همه نقض عهد دیده
آهو چشما چرا چو مجنون
یکباره شدی ز ما رمیده
هر شب ز غمت هزار طوفان
[...]
از خواجگی آستین کشیده
در پایهٔ بندگی رسیده
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.