بهزار نامه دارم ز تو حسرت جوابی
سر لطف اگر نداری چه کم آخر از عتابی
من و دامن خیالت که نه روز داند از شب
نه وصالی از فراقی نه حضوری از غیابی
بخیال روی و زلف تو شبم خوش است و خواهم
که نه سر زند دگر صبح و نه پر زند غرابی
اگرم ملول خواهی تو چه بهتر از ملالت
وگرم خراب سازی تو چه خوش تر از خرابی
بیکی نگاهش ای دیده بسوختی و نبود
خبرت از آتش دل که تو روز و شب درآبی
همه بندگان جاهل همه چاکران غافل
سزدار خطا نگیری تو که ملهم الصوابی
بنظاره ی عنایت چه ثواب و چه گناهی
بشماره ی ارادت چه عطا و چه عتابی
اثر از شب وصال تو نماند از جمالت
که ز هر دری درآیی تو برآید آفتابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حسرت و longing برای معشوقش سخن میگوید. او به نامههایی که نوشته ولی جوابی نگرفته اشاره میکند و میگوید که اگر معشوقهاش لطفی نداشته باشد، بهتر است که عتاب هم نکند. شاعر در عالم خیال به سر برده و نه از جدایی خبری دارد و نه از وصال. او از حسرت گداخته است و میخواهد شبها به خاطر یاد معشوقش خوش باشد. در ادامه بیان میکند که اگر معشوقش دچار ملولیت باشد، همین حالتی که دارد، برای او بهتر است. شاعر در تصویری ذاتی از آتش دل و جهل بندگان صحبت میکند و به قضاوت معشوق در مورد اعمالش اشاره مینماید. در نهایت، او به زیبایی و تابش معشوقش اشاره میکند و نشان میدهد که هیچ نشانهای از وصال و جمال او باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: من هزار نامه به تو نوشتهام و منتظر پاسخ هستم. اگر لطفی به من نداری، پس چه مانعی دارد که فقط به خاطر دلخوریام را نزنید؟
هوش مصنوعی: من و خیال تو در وضعیتی هستیم که نه از روز و شب خبر داریم، نه از به هم رسیدن یا جدایی، نه از حضور یا غیبت یکدیگر.
هوش مصنوعی: در خیال زیبایی و موهای تو، شب برایم دلپذیر است و آرزو دارم که نه صبحی طلوع کند و نه هیچ پرندهای پرواز کند.
هوش مصنوعی: اگر تو از بیحوصلگی رنج میبری، بهتر از آن چیزی نیست و اگر تو میخواهی همه چیز را به هم بریزی، این کار از ویرانی هم دلپذیرتر است.
هوش مصنوعی: باز هم به یاد آن نگاه زیبا میافتم که چقدر در دل من آتش به پا کرد، اما تو از آتش سوزان قلبم بیخبر هستی، در حالی که تو روز و شب در حال سر و کار با آب هستی.
هوش مصنوعی: تمامی بندگان نادان و خدمتکاران بیخبر، در اشتباهات خود سرزنش نکن که تو خود الهامگیرندهی هدایت هستی.
هوش مصنوعی: در نگریستن به لطف و محبت او، چه پاداشی و چه خطایی وجود دارد، و در اندازهگیری ارادت به او، چه نعمتهایی و چه توبیخهایی دریافت میشود.
هوش مصنوعی: از زیبایی تو نشانهای نمانده است که در شب وصال تو وجود داشته باشد، و هر وقت که از هر دری وارد شوی، طلوع آفتابی پدیدار میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
[...]
چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی
نه اگر برای لطفی به بهانهٔ عتابی
ته پای جان شکاری دل من به خون زند پر
چو کبوتری که افتد به تصرف عقابی
چو منش رکاب بوسم چه سبک عنان سواری
[...]
خنک آن شبی که او رخ بفروزد از شرابی
چکد از جگر مرا خون چو بر آتشی کبابی
تو خود ای غزال رعنا چه بلا شدی خدا را
که به دور چشم مست تو ندیده فتنه خوابی
چه شب است یا رب امشب که در انتظار روزش
[...]
شب من سحر نمودی که به طلعت آفتابی
تو به طلعت آفتابی سزد اینکه بی حجابی
تو به درد من رسیدی به ضمیرم آرمیدی
ز نگاه من رمیدی به چنین گران رکابی
تو عیار کمعیاران تو قرار بیقراران
[...]
بگرفته خواب چشمم غم چشم نیم خوابی
بربوده صبر و تابم رخ به ز آفتابی
چو بره نشینم او را بره دگر خرامد
چو کنم سئوالی از وی ندهد مرا جوابی
در او به لابه کوبم که شدن بکوی آن مه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.