گنجور

 
صغیر اصفهانی

بگرفته خواب چشمم غم چشم نیم خوابی

بربوده صبر و تابم رخ به ز آفتابی

چو بره نشینم او را بره دگر خرامد

چو کنم سئوالی از وی ندهد مرا جوابی

در او به لابه کوبم که شدن بکوی آن مه

بجز از در تضرع نتوان بهیچ بابی

بجز از خط نکویان نشوی ز عشق آگه

که رموز عشق را کس ننوشته در کتابی

ز جمال یار دانی چه بود قمر فروغی

ز محیط عشق دانی چه بود فلک حبابی

نرسد بوجد و حالی کسی از حضور زاهد

که نخورده است هرگز کسی از سراب آبی

من و مهر آنکه نبود چو عداوتش گناهی

من و عشق آنکه نبود چو محبتش ثوابی

علی آن سرور جانها علی آن سکون دلها

که به لطف او ندارم ز قیامت اضطرابی

چو زند صغیر ازو دم بودش یقین که هرگز

بهزار گونه عصیان نکند حقش عذابی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد

بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی

نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند

[...]

وحشی بافقی

چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی

نه اگر برای لطفی به بهانهٔ عتابی

ته پای جان شکاری دل من به خون زند پر

چو کبوتری که افتد به تصرف عقابی

چو منش رکاب بوسم چه سبک عنان سواری

[...]

نشاط اصفهانی

بهزار نامه دارم ز تو حسرت جوابی

سر لطف اگر نداری چه کم آخر از عتابی

من و دامن خیالت که نه روز داند از شب

نه وصالی از فراقی نه حضوری از غیابی

بخیال روی و زلف تو شبم خوش است و خواهم

[...]

نیر تبریزی

خنک آن شبی که او رخ بفروزد از شرابی

چکد از جگر مرا خون چو بر آتشی کبابی

تو خود ای غزال رعنا چه بلا شدی خدا را

که به دور چشم مست تو ندیده فتنه خوابی

چه شب است یا رب امشب که در انتظار روزش

[...]

اقبال لاهوری

شب من سحر نمودی که به طلعت آفتابی

تو به طلعت آفتابی سزد اینکه بی حجابی

تو به درد من رسیدی به ضمیرم آرمیدی

ز نگاه من رمیدی به چنین گران رکابی

تو عیار کم‌عیاران تو قرار بی‌قراران

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه