چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی
نه اگر برای لطفی به بهانهٔ عتابی
ته پای جان شکاری دل من به خون زند پر
چو کبوتری که افتد به تصرف عقابی
چو منش رکاب بوسم چه سبک عنان سواری
چو به غیر همعنان شد چو بلا گران رکابی
همه خرقهٔ صلاحم شده خارخار و گل گل
ز میی که داغ آن می نرود به هیچ بابی
بگذار درس دانش که نهایتی ندارد
ز کتاب عشق وحشی بنویس یک دو بابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق عشق و زیبایی میپردازد. شاعر از دعواهایی سخن میگوید که ممکن است در روابط عاشقانه پیش بیاید و به این موضوع اشاره میکند که محبت و عطوفت باید بر دشواریها غلبه کند. در مقام شکارچی دل، او به شدت تحت تاثیر احساساتش قرار دارد و از دردهایی که عشق برایش به همراه دارد صحبت میکند. همچنین، او تأکید میکند که درسهای عشق هیچ پایانپذیری ندارند و بهتر است داستان عشق را بنویسد، زیرا آموزندهتر از هر درس دیگری است.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر محبت و مهربانی گرم پذیرایی کنی، چه اشکالی دارد؟ حتی اگر بهانهای برای این کار، انتقادی باشد، باز هم خوب است.
هوش مصنوعی: در انتهای زندگی، دل من به شدت دچار درد و رنج است، مانند کبوتر بیچارهای که به چنگال عقابی افتاده و گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: وقتی به کسی که در مقام و شخصیت همردیف من است احترام میگذارم و او را میپرستم، سواریام سبک و آزاد میشود. اما اگر با کسی که در مقام و موقعیت پایینتری قرار دارد، همراه شوم، بار سنگینی به دوشم میافتد که من را آزار میدهد.
هوش مصنوعی: همه لباسهای دینیام مثل خار و گل شدهاند و از شراب عشق، نشان آن بر دل من باقی است و از هیچ دردی نمیکاهد.
هوش مصنوعی: اجازه بده که موضوع آموزش دانش که هیچ پایانی ندارد را کنار بگذاریم و به جای آن درباره عشق پرشور و آزاد بنویسیم، حتی اگر شده فقط یک یا دو فصل.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
[...]
بهزار نامه دارم ز تو حسرت جوابی
سر لطف اگر نداری چه کم آخر از عتابی
من و دامن خیالت که نه روز داند از شب
نه وصالی از فراقی نه حضوری از غیابی
بخیال روی و زلف تو شبم خوش است و خواهم
[...]
خنک آن شبی که او رخ بفروزد از شرابی
چکد از جگر مرا خون چو بر آتشی کبابی
تو خود ای غزال رعنا چه بلا شدی خدا را
که به دور چشم مست تو ندیده فتنه خوابی
چه شب است یا رب امشب که در انتظار روزش
[...]
شب من سحر نمودی که به طلعت آفتابی
تو به طلعت آفتابی سزد اینکه بی حجابی
تو به درد من رسیدی به ضمیرم آرمیدی
ز نگاه من رمیدی به چنین گران رکابی
تو عیار کمعیاران تو قرار بیقراران
[...]
بگرفته خواب چشمم غم چشم نیم خوابی
بربوده صبر و تابم رخ به ز آفتابی
چو بره نشینم او را بره دگر خرامد
چو کنم سئوالی از وی ندهد مرا جوابی
در او به لابه کوبم که شدن بکوی آن مه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.