لله الحمد نمردیم و بدیدیم چنین
که نه یاریست زما شاد و نه خصمی غمگین
دلی افسرده ز عشق و سری آزرده ز عقل
سینه ای خسته ز مهر و نظری بسته زکین
سبحه ای رشته اش از طره ی ترسابچگان
ساغری باده اش از باده ی فردوس برین
شرمی ای نفس از اینگونه سخنها ی گزاف
تو کجا و طمع منزلت صدیقین
تویی و یک سروسد زاهد و یک سلسله بند
تویی و یک دل و سد جامه و سد وجه رهین
تا کی و تا بکجا میروی و میبریم
رهبران از تو جدا، راهبران با تو قرین
دستگیر ار نشود لطف شهنشاه نشاط
آوخ از کار پریشان تو در دنیی و دین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس ناامیدی و سرخوردگی شاعر از وضعیت زندگی است. او از نبود یار خوشحال و دشمن غمگین سخن میگوید و دلی زخمخورده از عشق و عقلی آشفته دارد. شاعر به تضاد میان آمال و واقعیت اشاره میکند و به سرنوشت انسانها که در گمراهی به سر میبرند میپردازد. او از ناتوانی در تغییر اوضاع و نیاز به لطف الهی در زندگی و دین سخن میگوید و به نوعی از دشواریهای روزمره و چالشهای روحی خود گلایه میکند.
هوش مصنوعی: خوشحالم که زندهام و توانستم ببینم که نه کسی در کنار ماست که خوشحال باشد و نه دشمنی داریم که ناراحت باشد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق غمگین است و سرم به خاطر عقل ناراحت. سینهام از محبت خسته شده و نگاهی هم به دلیل کینه بسته است.
هوش مصنوعی: تسبیحی که دانههایش از موی زیبای جوانان ساخته شده و جام آن filled با می نوشیدنی بهشتی است.
هوش مصنوعی: ای نفس، چرا از گفتن اینگونه سخنان بیمحتوا شرمنده نیستی؟ تو که چه انتظاری از نزدیکی به مقام راستگویان داری؟
هوش مصنوعی: تو خودت هستی و زاهدی که از دنیا دست کشیده و وابستگیها را کنار گذاشته است. تو همچنین یک دل و یک هویت داری، در حالی که با لباسها و ظواهر دنیا درگیر نیستی و این وابستگیها تو را محدود نکردهاند.
هوش مصنوعی: به کجا و تا کی میروی؟ رهبران از تو جدا شدهاند، اما راهنمایان در کنار تو هستند.
هوش مصنوعی: اگر لطف و عنایت پادشاهی به یاریام نرسد، آه و افسوس بر معیشت و وضعیت آشفتهام در این دنیا و دین.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مکن ای دوست بما بدنتوان کرد چنین
به حدیثی مرو از پیش و بکنجی منشین
چندازین خشم، جز از خشم رهی دیگر گیر
چند ازین ناز، جز از ناز طریقی بگزین
کودک خرد نیی تو که ندانی بد و نیک
[...]
ملک شیردل پیلتن پیلنشین
بوسعید بن ابوالقاسم بن ناصر دین
نه من و نیمش تیغی که بدو جوید کین
سه رش و نیم، درازی یکی قبضه ازین
ای بت زیبا کافر دلی و کافر دین
کفر و ایمان شده از زلف و رخت هر دو یقین
اگر آن ظلمت کاندر دل پر ظلمت توست
روز را بودی تاریک شدی روی زمین
وگر آن نور که بر دو رخ نورانی توست
[...]
رمضان آمد و آورد ز فردوس برین
صد هزاران مدد خیر بر شاه زمین
رمضان ناظم اسباب صیامست و قیام
ای همه شادی آن ماه که او هست همین !
دیده از هیبت او طایفهٔ شرک فتور
[...]
عید فرخ بسرای ملک مشرق و چین
بار خواه آمد و زانو زد و بوسید زمین
به زمین بوس چو فردوس بیاراست سرای
بست آیین به جمال ملک مشرق و چین
بستن آیین بر روی زمین نادر نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.