گنجور

 
ابن حسام خوسفی

ای قامت بلند تو عمر دراز من

محراب ابروی تو محل نماز من

هستم چو شمع شب همه شب در گداز و سوز

و آگه نیی ز گریه و سوز و گداز من

رازم به زیر پرده ز مردم نهفته بود

بر رو فکند اشک من از پرده راز من

گر قسمتم به کوی خرابات کرده اند

با قسمت ازل چه کند احتراز من

من کار خود چنان که بباید نساختم

باید که لطف دوست شود کارساز من

ای سرو خوش خرام بنه سرکشی ز سر

در ناز خود مبین و ببین در نیاز من

یا در کشم به دامن همت که عاقبت

سر بر کشد ز جیب حقیقت مجاز من

ابن حسام را چو محل پیش بار نیست

خیز ای نسیم و عرضه کن از من نیاز من

باشد به نیم جرعه کند کار من تمام

ساقی میر مجلس مسکین نواز من

 
 
 
حافظ

می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد

محراب ابروی تو حضور نماز من

ابن حسام خوسفی

همین شعر » بیت ۱

ای قامت بلند تو عمر دراز من

محراب ابروی تو محل نماز من

حافظ

بالابلند عشوه گر نقش باز من

کوتاه کرد قصه زهد دراز من

دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم

با من چه کرد دیده معشوقه باز من

می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد

[...]

نظام قاری

بالا بلند عشوه گر نقش بازمن

کوتاه کرد قصه عمر دراز من

تخفیفه فراخ بر سر فراز من

کوتاه کرد قصه عمر دراز من

آیا زد رزی آن فرجی کی رسد که او

[...]

محتشم کاشانی

یارب که خواند آیت عجر و نیاز من

بر شاه بنده پرور مسکین نواز من

یارب که گوید از من مسکین خاکسار

با شهسوار سر کش گردون فراز من

کای نوربخش چشم جهان بین مردمان

[...]

صائب تبریزی

دل کی رسد به وصل تو ای سروناز من؟

یک کوچه است زلف ز راه دراز من

چون بوی گل که می شود از برگ بیشتر

بی پرده شد ز پرده بسیار راز من

غیر از بهار خشک مرا در بساط نیست

[...]

بیدل دهلوی

چون شمع تا چکیدن اشک‌ست ساز من

هستی خطی‌ست و قف جبین‌گداز من

دامن به چین شکست ز نومیدی رسا

دستی در آستین به هر سو دراز من

آخر تلاش لغزش پا دامنم‌ کشید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه