پیداست سر وحدت از اعیان اماتری
العکس فی المرایا والنقش فی القوی
شد مختلف بمخرج اگر نه چه شد که هست
یک صوت و یک ترانه گهی مدح و گه هجا
هستی چو بحر و دل چو یکی کشتی اندار آن
از نفس بادبانش و از عقل نا خدا
عشق است باد و هست ازو ره سوی مراد
لیک از صواب گاه گراید سوی خطا
انظر فمارایت سوی البحر اذ رایت
موجا بدا ومنه بدافیه ما بدا
گاهی صواب نام نهیمش گهی خطا
گه ناخدا خطاب دهیمش گهی خدا
بازلف و روی او نه اثر ماند از نشاط
لاالشمس فی الدجیة لاالبدر فی الضحی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به پیچیدگی و زیبایی عشق و وجود اشاره دارد. شاعر بیان میکند که عشق مانند باد است که کشتی دل را به سوی مقصود میرانده، اما ممکن است گاهی به خطا بیفتد. همچنین، تفاوتهای موجود در تجربیات ما به مانند انعکاسهای مختلف در آینه است. شاعر از این موضوع یاد میکند که در دریا، همواره امواج و تغییرات وجود دارد، که نماد نوسانهای زندگی و عشق است. در نهایت، وی بر این نکته تأکید دارد که در در darkness، نور خورشید یا ماه را نمیتوان دید، به این معنا که در زمان سختی، نشانهها و زیباییهای زندگی کمتر نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: آشکار است که اصل وحدت از اشیاء قابل مشاهده نشأت میگیرد، همانطور که تصویر در آینه و نقشی در مواد مختلف ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: اگرچه در ظاهر، نوعی تنوع و تفاوت در کلمات و معانی وجود دارد، اما در نهایت همه آنها به یک صدا و یک موسیقی واحد متصل هستند که گاهی به ستایش و گاهی به انتقاد میپردازد.
هوش مصنوعی: وجود مانند دریا است و دل شبیه به یک کشتی است. در این کشتی، نفس مانند بادبان عمل میکند و عقل به عنوان ناخدا عمل مینماید.
هوش مصنوعی: عشق مانند بادی است که انسان را به سمت هدفش هدایت میکند، اما گاهی ممکن است از مسیر درست منحرف شود و به خطا برود.
هوش مصنوعی: به دریا نگاه کن، زمانی که موجی را میپنداری که از سطح آب سر برآورده است و از آن موج، بسیاری از چیزها نمایان میشوند.
هوش مصنوعی: گاهی کارهایی انجام میدهیم که درست به نظر میرسند و آنها را صحیح میدانیم، و گاهی اوقات هم ممکن است اشتباه کنیم یا دچار خطا شویم. در بعضی مواقع به کسی یا چیزی به عنوان راهنما یا هدایتکننده اشاره میکنیم و در مواقع دیگر از آن به عنوان نیرویی بزرگتر و خدایی یاد میکنیم.
هوش مصنوعی: وقتی که جلوه و زیبایی او آشکار نمیشود، دیگر نشانی از شادابی و خوشی باقی نمیماند، مثل اینکه نه خورشید در شب دیده میشود و نه ماه در صبح.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوارزم گرد لشکرش ار بنگری همی
بینی علم علم تو بهر دشت و کردری
نوروز برنگاشت به صحرا به مشک و می
تمثالهای عزه و تصویرهای می
بستان بسان بادیه گشتهست پرنگار
از سنبلش قبیله و از ارغوانش حی
صد کارگاه ششترکردهست باغ لاش
[...]
روز دی است خیز و بیار ای نگار می
ای ترک می بیار که ترکی گرفت دی
می ده به رطل و جام که در بزم خسروی
بنشست شاه شاد ملک ارسلان به می
شاهی که کرد چرخ و فلک را به زیر پای
[...]
فصل بهار آمد و بگذشت عهد دی
پیش آر، ای چراغ ری، اکنون چراغ می
تاریکی است مانده ز دی در نهاد ما
و آن جز چراغ می نبرد، ای چراغ ری
برکش نوا، که خاطب گل بر کشید صورت
[...]
ای پایگاه قدر تو بر خط استوی
از فر تو چو خلد برین گشته استوی
در باغ استوی طرب انگیز بگذران
لحن مغنیان خود از خط استوی
جان راغذا سماع خوش و روی نیکو است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.