گنجور

 
سوزنی سمرقندی

ای پایگاه قدر تو بر خط استوی

از فر تو چو خلد برین گشته استوی

در باغ استوی طرب انگیز بگذران

لحن مغنیان خود از خط استوی

جان راغذا سماع خوش و روی نیکو است

زین هر دو باد جان لطیف ترا غذای

صاحبقران توئی و جهان سربسر تراست

خود در جهان ز شاهی صاحبقران بلی

از شرق تا بغرب جهان را بنام نیک

بخریدی و نوشت زمانه خط سری

هر روز تا جهان نشود انتهاپذیر

اندر جهان نشاط و طرب را کن ابتدای

تو نفتدای شرقی و غربی بمهتری

هرجا که مهتریست بتو کرده اقتدی

شاه زمانه از تو وزیر خجسته پی

دارد عدوی خود را چون شاه در عری

آراسته است صدر وزارت بنام تو

چون مسند نبوت از سید الوری

ایزد چنان بلندی کاندر جهان نهاد

با همت تو کرد نیارد فلک مری

بر وفق همت تو نهاده است گوئیا

ایزد سرای عزت و جاه ترا بنی

تا یک تن از ثری و ثریا مثل زنند

بادی تو بر ثریا خصم تو در ثری