گنجور

 
نشاط اصفهانی

این خیال خودپرستانند غافل کان جمال

تا به چشمی درنیاید برنیاید در خیال

عقل گوید رب ارنی عشق می‌گوید که هی!

کَیفَ اَعبُد؟ گاه من معبودم و گه ذوالجلال

کَیفَ اَعبُد را شنیدی کوش تا بینی رُخَش

دیدهٔ ربّی اری گر هم طلب کن زان جمال

یک خطاب آمد به عقل و عشق از دربار دوست

در صماخ این تجنب در سماع آن یقال

عقل می‌نالد ز خویش و عشق می‌نالد ز دوست

این همی‌جوید وصال و او همی‌گوید محال

من سیه‌بخت جهانم لیک در دوران شاه

همچو زلف دل‌سِتانم کز وی افزاید جمال

جان ستاند جان دهد جزع سیه از یک نگاه

وان لب لعلی هنوز آسوده از رنج دلال

گر پریشان و سیه‌بختم همی‌بینی چه باک

زلف مشکین توام کز وی فزایی بر جمال

 
 
 
عنصری

مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال

نیک وقت و نیک جشن و نیک روز و نیک حال

فال فیروزی و زرّست : آسمان و بوستان

کان یکی پیروزه جامه است این دگر زرّین نهال

گرد برگ زرد او بر چفته شاخ زرد خوش

[...]

ازرقی هروی

اهل گردون دوش چون دیدند بر گردون هلال

خرمی کردند و فرخ داشتند او را بفال

با دعا و با تضرع دستها بر داشتند

پنج حاجت خواستند از کردگار ذوالجلال

نصرة دین و دوام دولت و امن جهان

[...]

قطران تبریزی

تا شمر چون درع داودی شد از باد شمال

گشت چون تخت سلیمان گلبن از حسن و جمال

در ببارد از هوا هر ساعتی ابر بهار

مشگ پالد بر زمین هر ساعتی باد شمال

کرد چون عمان زمین را اشگ ابر قطره بار

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
امیر معزی

عید را با مهرگان هست اتفاق و اتصال

هر دو را دارند اهل دولت و ملت به فال

اتفاق و اتصال هر دو بر ما خرم است

مرحبا زین اتفاق و حبذا زین اتصال

عید آیینی است کز وی هست ملت را شرف

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

بس کنید آخر محال ای جملگی اصحاب مال

در مکان آتش زنید ای طایفهٔ ارباب حال

زینهار و زینهار از گرم رفتن دم زنید

زین یجوز و لایجوز و خرقه و حال و محال

خرقه‌پوشان گشته‌اند از بهر زرق و مخرقه

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه