گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نظیری نیشابوری

افغان که بعد صد طلب و جست‌و‌جوی خویش

پر خون برم ز چشمه حیوان سبوی خویش

آزرده تر ز آبله خار دیده ام

خونابه ریزم از بن هر تار موی خویش

از بس که گشته پر ز غم و غصه هر رگم

چون خوشه کرده دانه گره در گلوی خویش

آبم نماند در جگر از بس گریستم

دیگر به کار گریه کنم آب روی خویش

می سوخت کلک و دفتر اگر داشتی دلم

از گفتگوی دوست سر گفتگوی خویش

دست طمع چو پیش کسان کرده ای دراز

پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

در حیرت جمال تو گم بودم ای دریغ

فرصت نشد که از تو کنم جستجوی خویش

عشق است و صد امید «نظیری » گناه نیست

با او بگوی یک سخن از آرزوی خویش

 
 
 
حکیم نزاری

مردانه وار بر گذر از آرزوی خویش

دیگر مبین به دیده خود دیده سوی خویش

روی دل کسان نتوان دید و روی دوست

گر روی دوست خواهی منگر به روی خویش

ور برگ ترک خویشتنت نیست در سلوک

[...]

سیف فرغانی

ای بی خبر زحسن گلستان روی خویش

خوش بوی کن بنفشه تر ار بموی خویش

ای ماه نور برده ز رخسار (تو)ببین

درآفتاب پرتو خورشید روی خویش

ای ازرخ تو حسن قوی کرده پشت خود

[...]

بابافغانی

تا چند دردسر کشم از گفتگوی خویش

جایی روم که خود نبرم راه سوی خویش

چون من بخوی کس نیم و کس بخوی من

آن خوبتر که خوی کنم هم بخوی خویش

خوش حالتی که در طلبت گم شوم ز خود

[...]

عرفی

رفتم که بشکنم به ملامت سبوی خویش

در راه دل سبیل کنم آبروی خویش

بر عافیت چه ناز کنم گر برآورم

خود را به عادت غم و غم را به خوی خویش

شد عمرها که برده ای از خویشتن مرا

[...]

صائب تبریزی

رستم کسی بود که برآید به خوی خویش

در وقت احتیاج بگیرد گلوی خویش

آبی است آبرو که نیاید به جوی باز

از تشنگی بسوز ومریز آبروی خویش

هرکس که همچو صبح نفس راشمرده زد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه