ای بی خبر زحسن گلستان روی خویش
خوش بوی کن بنفشه تر ار بموی خویش
ای ماه نور برده ز رخسار (تو)ببین
درآفتاب پرتو خورشید روی خویش
ای ازرخ تو حسن قوی کرده پشت خود
مه ازتو شرمسار بروی نکوی خویش
ای ماه وخور ز خرمن حسن تو خوشه چین
دیگر چوکه بباد مده خاک کوی خویش
شاهان حسن را رخ خوبت پیاده کرد
میدان ازآن تست در انداز گوی خویش
عنبر که همچو مشک معطر کند مشام
خاکیست طره تو بدو داده بوی خویش
می کو معاشران را دارد قرابه پر
بشکست پیش لعل لب تو سبوی خویش
یا از درم درآی چو ناخوانده میهمان
یا از سرم ببر هوس جست وجوی خویش
چون سیف از محبت خود خالیم مکن
روزی که خامشم کنی از گفت وگوی خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و ظرافت دلبر میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر زیبای طبیعت، به توصیف چهره ماه و ویژگیهای جذاب معشوق میپردازد و حسرت و شوق دیدارش را ابراز میکند. او به معشوق میگوید که زیباییاش از خورشید و ماه هم فراتر است و تأثیر عطر و بوی او قابل مقایسه با عطر عنبر و مشک است. در نهایت، شاعر از معشوق میخواهد که یا به سراغ او بیاید یا اینکه دیگر از عشق و یاد او کنارهگیری کند. کل شعر به زیبایی و جذابیت عشق و دلدادگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که از زیباییهای باغ گلستان بیخبر هستی، با بوی خوش خودت، مانند بنفشهای تازه، سرمست کن!
هوش مصنوعی: ای ماه، نوری که از چهرهات میتابد را در آفتاب ببین که چطور پرتو خورشید روی خود را میافکند.
هوش مصنوعی: ای زیبا رویی که با جمال خود قامت را راست کردهای، ماه در مقابل زیبایی تو خجل و شرمنده است.
هوش مصنوعی: ای ماه و خورشید که از زیباییات بهره میبریم، مراقب باش که این زیبایی را به راحتی از دست ندهی و تا زمانی که در کوی خودت هستی، آن را حفظ کن و به آسانی رهایش نکن.
هوش مصنوعی: زیبایی تو همانند شاهانی است که بر سواران خود تکیه زدهاند و به خاطر زیباییات، میدان را برای تو آماده کردهاند. از این رو، بر خودت تکیه کن و گوی پیروزیات را به پیش ببر.
هوش مصنوعی: عطر عنبر همچون مشک، بویی دلانگیز به مشام میرساند و زمین را معطر میکند. موهای تو این بو را به آن عطری که دارد، داده است.
هوش مصنوعی: مراقب دوستان و همراهانت باش، زیرا او الکلی را در دست دارد و وقتی که در مقابل لبهای زیبا و دلانگیز تو قرار میگیرد، ظرف خود را میشکند.
هوش مصنوعی: یا به خانهام بیا مانند مهمان ناخوانده، یا اینکه هوس جستجو را از سرم دور کن.
هوش مصنوعی: زمانی که به خاطر محبتت از من فاصله بگیری، روزی را به یاد نداشته باش که من را خاموش کنی و از گفت وگو با من قطع ارتباط کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مردانه وار بر گذر از آرزوی خویش
دیگر مبین به دیده خود دیده سوی خویش
روی دل کسان نتوان دید و روی دوست
گر روی دوست خواهی منگر به روی خویش
ور برگ ترک خویشتنت نیست در سلوک
[...]
تا چند دردسر کشم از گفتگوی خویش
جایی روم که خود نبرم راه سوی خویش
چون من بخوی کس نیم و کس بخوی من
آن خوبتر که خوی کنم هم بخوی خویش
خوش حالتی که در طلبت گم شوم ز خود
[...]
افغان که بعد صد طلب و جستوجوی خویش
پر خون برم ز چشمه حیوان سبوی خویش
آزرده تر ز آبله خار دیده ام
خونابه ریزم از بن هر تار موی خویش
از بس که گشته پر ز غم و غصه هر رگم
[...]
رفتم که بشکنم به ملامت سبوی خویش
در راه دل سبیل کنم آبروی خویش
بر عافیت چه ناز کنم گر برآورم
خود را به عادت غم و غم را به خوی خویش
شد عمرها که برده ای از خویشتن مرا
[...]
رستم کسی بود که برآید به خوی خویش
در وقت احتیاج بگیرد گلوی خویش
آبی است آبرو که نیاید به جوی باز
از تشنگی بسوز ومریز آبروی خویش
هرکس که همچو صبح نفس راشمرده زد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.