بختم این بس که مشتری شده دوست
هرچه خلقم بها نهند نکوست
نشکنم رنگ رخ چو مستسقی
آب هرکس به قدر ظرف سبوست
در بر ارباب ذوق کم بندند
اثر قبض و بسط در ابروست
قطع دنیا نمی شود چه کنم؟
قو مور و جستن از سر جوست
نیست ممکن به زندگی آرام
تا نفس باقیست در تک و پوست
شاهدان چمن تهی دستند
جامه سرو تا سر زانوست
باش عریان بدن که غنچه گل
کم دهد بو که حله تو بر توست
بوی کل چاشنی مل دارد
آن شکرخنده را چه بوی و چه خوست
آب تلخی به عطر پروردند
نام کردند کاین گل خوش بوست
خط فرقان نگار او کوفی
چشم محراب گرد او هندوست
خط فریبنده کس چنین ننوشت
یارب این معجزست یا جادوست؟!
به «نظیری »ست چشم خلق امروز
میر مجلس ندیم شیرین گوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمر کاک را که خواهد گفت
کای عزیز و گزین برادر دوست
در هوای من اردل تو دوتاست
دل من در هوای تو یک توست
مهر هر کس کهن کهن گشته
[...]
هر چه درکل کون کهنه و نوست
هست مفعول و فاعل همه اوست
صاحبا ماجرای دشمن تو
که کسش در جهان ندارد دوست
گفتهام در سه بیت چار لطیف
زان چنانها که خاطرم را خوست
طنز میکرد با جهان کهن
[...]
ای کریمی که در جهان کرم
بخشش بی ریات عادت و خوست
میزبانی است تازه روی گفت
که همه پشت گرمی من ازوست
پشتم از خدمتت دوتاست چرا
[...]
بالله ار بر تنم بدرّی پوست
هیچ دشمنت را ندارم دوست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.