تا سر کار تو با خانۀ خمار افتاد
راز سر بستۀ ما بر سر بازار افتاد
بسر زلف تو آویخت دل ازچاه زنخ
کار زندانی عشقت بسر دار افتاد
دل ز سر حلقۀ زلفت نبرد راه بجای
همچو آن نقطه که اندر کف پرکار افتاد
ای پسر تا به کِی آن روی ، نهان در خَمِ زلف،
پرده بگشا که مرا پرده ز اسرار افتاد
غالباً ره نبرد عاشق صادق سوی وصل
اندرین کار مرا تجربه بسیار افتاد
دل دیوانه که شد واله آن نرگس مست
هوشیاریست که با مردم خمار افتاد
سخنت گرچه لطیف است سرا پا نیرّ
لب فروبند که در قافیه تکرار افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعری که خواندهایم، دربارهٔ عشق و حسی عمیق است که شاعر به معشوق دارد. او از راز و نیاز خود با معشوق سخن میگوید و به توصیف زیباییهای زلف و چهرهاش میپردازد. شاعر احساس میکند که دلش در حیرت و شیدایی به سر میبرد و نمیتواند به معشوق نزدیک شود. او از درد و رنج این عشق سخن میگوید و میخواهد معشوق پرده از روی خود بردارد تا رازهای دلش را بیشتر بشناسد. در نهایت، شاعر به لزوم احتیاط در بیان احساسات اشاره میکند، چرا که ممکن است واژهها تکراری و بیمعنی شوند.
هوش مصنوعی: زمانی که ماجراهای مربوط به تو در خانهی میخانه رخ داد، راز پنهان ما به جایی افشا شد که در انظار عمومی قرار گرفت.
هوش مصنوعی: دل به زلف تو آویخته و به خاطر عشق تو خود را در چاه گرفتار کرده است. عشق تو مانند زندانی، دل را به بند کشیده و به او سختی میدهد.
هوش مصنوعی: دل از حلقۀ زلف تو راهی نمییابد، مانند آن نقطهای که در دست کارگر افتاده و بیحرکت مانده است.
هوش مصنوعی: ای پسر، تا کی میخواهی چهرهات را در لابلای موهایت پنهان کنی؟ پرده را کنار بزن و خود را نشان بده، زیرا رازها و اسرار از پرده بیرون آمدهاند.
هوش مصنوعی: عاشق واقعی معمولاً به سختی میتواند به وصال معشوق برسد و در این مسیر من تجربیات زیادی داشتهام.
هوش مصنوعی: دل دیوانهای که عاشق نرگس مست شده، در حقیقت به حالتی از هوشیاری رسیده که با افرادی که حالت مستی دارند، همدردی میکند.
هوش مصنوعی: اگرچه کلام تو زیبا و دلنشین است، بهتر است سکوت کنی زیرا تکرار در قافیه ممکن است به زیبایی آن آسیب بزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کس نداند که مرا با که سر وکار افتاد
گر چه در عشق چنین واقعه بسیار افتاد
غرّه بودم به شکیبایی و خود بینی عقل
برق عشق آمد و در خرمن پندار افتاد
شوق غالب شد و وجدم به خرابات کشید
[...]
کارم از دست شد و دل ز غمت زار افتاد
فکر دل کن، که مرا دست و دل از کار افتاد
بهتر آنست که چون گل نشوی همدم خار
چند روزی که گل حسن تو بی خار افتاد
میرود خون دل از دیده، ولی دل چه کند؟
[...]
دل سودازده در طره دلدار افتاد
گل بچینید که دیوانه به بازار افتاد
همچو مفلس که فتد راه به گنجش ناگاه
بوسه را راه به کنج دهن یار افتاد
هر تنک حوصله ره یافت در آن خلوت خاص
[...]
راز ما خلوتیان بر سر بازار افتاد
پرده بگشا ز در خانه که دیوار افتاد
یار در خلوت ما بود بسد پرده نهان
پرده برداشت چواز خانه ببازار افتاد
آن خرامیدن دلجوی نگر بر لب جوی
[...]
آن نه مست است که می خورد و ببازار افتاد
مست آن بود که در خانه خمار افتاد
دل چُو فانوسِ خیال ، از اثرِ شعله ی شمع،
بسکه بر دور تو گردید زرفتار افتاد
شاهد حسن تو در پرده نهان بود هنوز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.