کس نداند که مرا با که سر وکار افتاد
گر چه در عشق چنین واقعه بسیار افتاد
غرّه بودم به شکیبایی و خود بینی عقل
برق عشق آمد و در خرمن پندار افتاد
شوق غالب شد و وجدم به خرابات کشید
لاجرم ولوله در خلق به یک بار افتاد
حسن در مکتب عشق آمد و بر لیلی تافت
سوز در سینه مجنون گرفتار افتاد
پرتو شمع جمالش چو برو تافت بسوخت
هم چو پروانه و افسرده در انکار افتاد
یار سرمست به بازار برآمد روزی
راز سر بسته ما بر سر بازار افتاد
مکن ای یار ملامت که چو من بسیاری
از عبادتکده ناگاه به خمّار افتاد
طعنه خلق و جفای فلک و جور رقیب
همه سهل است اگر یار وفادار افتاد
به قضا تن ده و بی فایده مخروش ای دل
همه تدبیر بود بیهده چون کار افتاد
کعبه آسان ندهد دست زیارت کردن
سیر پا آبله در بادیه دشوار افتاد
سر ازین ورطه نزاری نبری تن در ده
چاره ای نیست که این حادثه ناچار افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر تجربیات و احساسات شاعر در مورد عشق و دشواریهای آن است. شاعر از سرگزشت خود میگوید که چگونه به عشق غره شده و خود را در دام آن مییابد. او به شوق و وجد ناشی از عشق اشاره میکند که او را به سوی خرابات میکشاند و آسیبهای ناشی از آن را متحمل میشود. شاعر همچنین به سرنوشت و تقدیر اشاره کرده و میگوید که همه تدبیرها بیفایده است و باید تسلیم رویدادها بود. او در نهایت به تجربههای جدی در عشق و تأثیرات آن بر روح و جسم میپردازد. در کل، شعر به بیان دوگانگی زیبا و دردناک عشق و تأثیرات آن بر زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که من با چه کسی در ارتباط هستم، اگرچه در عشق چنین اتفاقهایی زیاد پیش میآید.
هوش مصنوعی: من به شکیبایی و خودخواهیام مغرور بودم، اما ناگهان عشق مثل برقی در ذهنم ظاهر شد و تمام تصوراتم را بر هم زد.
هوش مصنوعی: در اینجا، اشتیاق و شوقی به وجود آمده که باعث شده شخص به محلی پر از عشق و حال و هوای معنوی برود. این تحول او، ناگهان توجه همه را جلب میکند و حالتی از شور و شوق در مردم به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: حسن در فضای عشق به دنیا آمد و مانند ستارهای درخشان بر لیلی تابید، در حالی که مجنون به خاطر سوز و عشق در دلش اسیر شده بود.
هوش مصنوعی: وقتی نور شمع زیبایی او به سمت او تابید، مانند پروانهای سوخت و در غم و انکار فرورفت.
هوش مصنوعی: روزی دوست خوشحال و سرمست به بازار رفت و در آنجا راز پنهانی ما ناگهان در میان مردم فاش شد.
هوش مصنوعی: عزیزم، مرا سرزنش نکن که مانند بسیاری از عبادت کنندگان، ناگهان به دوستی و شوق شراب و خوشی افتادهام.
هوش مصنوعی: همه مشکلات و سختیهای زندگی مانند ناسزا گویی مردم، بیمهری آسمان و نامردی رقبا آسان است اگر که دوست واقعی و وفاداری در کنار آدم باشد.
هوش مصنوعی: ای دل، به تقدیر و سرنوشت تن بده و بیهوده نگران نباش. تمام تدبیرها و تدابیر انسانی در زمانی که کار از کار گذشته است بیهوده و بی فایدهاند.
هوش مصنوعی: دستیابی به کعبه و زیارت آن آسان نیست و برای رسیدن به آن باید سختیها را تحمل کرد. مانند این است که در بیابان، با پای دیابتی، سفر کردن دشوار است.
هوش مصنوعی: از این موقعیت ناگوار فرار نکن، راهی جز پذیرش آن وجود ندارد چرا که این اتفاق حتمی است که رخ خواهد داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کارم از دست شد و دل ز غمت زار افتاد
فکر دل کن، که مرا دست و دل از کار افتاد
بهتر آنست که چون گل نشوی همدم خار
چند روزی که گل حسن تو بی خار افتاد
میرود خون دل از دیده، ولی دل چه کند؟
[...]
دل سودازده در طره دلدار افتاد
گل بچینید که دیوانه به بازار افتاد
همچو مفلس که فتد راه به گنجش ناگاه
بوسه را راه به کنج دهن یار افتاد
هر تنک حوصله ره یافت در آن خلوت خاص
[...]
راز ما خلوتیان بر سر بازار افتاد
پرده بگشا ز در خانه که دیوار افتاد
یار در خلوت ما بود بسد پرده نهان
پرده برداشت چواز خانه ببازار افتاد
آن خرامیدن دلجوی نگر بر لب جوی
[...]
آن نه مست است که می خورد و ببازار افتاد
مست آن بود که در خانه خمار افتاد
دل چُو فانوسِ خیال ، از اثرِ شعله ی شمع،
بسکه بر دور تو گردید زرفتار افتاد
شاهد حسن تو در پرده نهان بود هنوز
[...]
ناگهان صاعقه ای در صف گلزار افتاد
کز درخشنده آن لرزه به دیوار افتاد
آب جوی از جریان باد ز رفتار افتاد
شاخ سرو از حرکت مرغ ز گفتار افتاد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.