گر مرا سر رود اندر غم جانان غم نیست
عاشق شیفته دل را خبر از عالم نیست
عهد بستی که دگر از تو نه بردارم دل
ترسم آنست که پیمان بنان محکم نیست
دارم از دست تو بسیار شکابت لیکن
با که گویم که درین حال کسم محرم نیست
جز به میل تو ندارد دل مسکین ذوقی
بلبل سوخته را باغ و گلستان کم نیست
به گدایان نظری دارند شاهانه جهان
لله الحمد نرا قاعد آن هم نیست
لب لعل تو چو جام است پر از آب حیات
چه توان کرد که با ما نفسی همدم نیست
رو غنیمت شمر امروز کمال این دم را
زانکه اندر دو جهان خوشتر ازین یکدم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی است. شاعر بیان میکند که تنها به خاطر عشق محبوبش، غم و درد ندارد و در این حالت عاشق هیچ خبر و آگاهی از دنیا ندارد. او به پیمان خود با محبوب اشاره میکند و میترسد که این پیمان محکم نماند. شاعر از درد و رنجی که از محبوبش میکشد، صحبت میکند و به این نکته اشاره دارد که هیچکس نیست تا این راز را با او در میان بگذارد. همچنین، عشق او به محبوب به قدری عمیق است که هیچ چیز دیگری نمیتواند جان او را شاد کند. در نهایت، شاعر بر اهمیت لذت بردن از لحظهها تأکید میکند و میگوید که این لحظههای زیبا در هیچ دو جهانی تکرار نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر در غم معشوقم سرم برود، برایم مهم نیست. عاشق دیوانهای که دلش aflippedا است، از جهان اطرافش هیچ خبری ندارد.
هوش مصنوعی: تو قول دادی که دیگر به کسی جز تو دل نبندم، اما من میترسم که آن پیمانی که تو با من بستی، خیلی محکم نباشد.
هوش مصنوعی: من خیلی از آسیبهایی که به من زدی ناراحت هستم، اما نمیدانم با کی در این مورد صحبت کنم، زیرا هیچکس در این وضعیت محرم راز من نیست.
هوش مصنوعی: دل حقیر و بیچاره به هیچ چیز جز رضایت و خواسته تو شادی ندارد. درختان و گلها برای بلبل سوخته هم کم نیستند، اما آنچه که او را شاد میکند، فقط تویی.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که برخی از انسانها به گدایان و نیازمندان با محبت و احترام نگاه میکنند، در حالی که در این دنیا، برخی دیگر آنقدر مغرور و بیاعتنا هستند که حتی به این افراد هم توجه نمیکنند.
هوش مصنوعی: لبهای زیبای تو مانند جامی است که پر از آب حیات است. اما چه میتوان کرد که هیچ کسی برای نفس کشیدن و همصحبتی با ما نیست.
هوش مصنوعی: امروز را غنیمت بشمار، چرا که هیچ لحظهای در این دنیا و آن دنیا به اندازه این لحظه دلپذیر و ارزشمند نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
[...]
آن نگینی که منش می طلبم باجم نیست
وان مسیحی که منش دیده ام از مریم نیست
انک از خاک رهش آدم خاکی گردیست
ظاهر آنست که از نسل بنی آدم نیست
گرچه غم دارم و غمخوار ندارم لیکن
[...]
من دگر دم نزنم گر چه دمم همدم نیست
خود مرا زهره که پیش تو بر آرم دم نیست
مردم دیده برون میکنم از خانهٔ چشم
تا نبیند رخ خوب تو که او محرم نیست
دل سخت تو به هنگام جفا چون سنگ است
[...]
هر که با جام می لعل لبش همدم نیست
در حریم حرم حرمت ما محرم نیست
دل به نیش است که هر نوش ندارد سودش
سینه زخمی است که خوشنود به هر مرهم نیست
کمر صحبت این راه ببندی ور نه
[...]
ما بدانیم که خوبی چو تو در عالم نیست
در پری و ملک و نسل بنی آدم نیست
هر که نشناخت ترا گوهری هر دو جهان
همه دانند که در علم نظر اعلم نیست
در حریم حرم وصل نمی گنجد غیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.