من دگر دم نزنم گر چه دمم همدم نیست
خود مرا زهره که پیش تو بر آرم دم نیست
مردم دیده برون میکنم از خانهٔ چشم
تا نبیند رخ خوب تو که او محرم نیست
دل سخت تو به هنگام جفا چون سنگ است
اینقدر هست که در عهد و وفا محکم نیست
دی به زاری ز بتی مهر طلب کردم و گفت
طمع از ما مکن آن چیز که در عالم نیست
گفتم از درد تو شب تا به سحر مینالم
گفت: مینال که این درد تو را مرهم نیست
چیست ایوان فلک، خانهٔ ماتم زدگان
همه را هست چنین، یا دل ما خرم نیست؟
یک زمان بی می و معشوق نباشی ناصر
جون یقین نیست که در دولت شادی غم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساساتی عمیق و دردناک را بیان میکند. او میگوید که دیگر نمیتواند حتی دم بزند، زیرا نزد محبوبش روحیهای ندارد. به تصویر میکشد که چگونه دل محبوبش در برابر بیوفایی سخت و سرد است. او از درد عشقش سخن میگوید و به این نتیجه میرسد که هیچ درمانی برای رنجش وجود ندارد. همچنین، به نبود شادی و خوشحالی در زندگی اشاره میکند و میفهمد که بیمی و معشوق، زندگی را به ماتم تبدیل کرده است. در نهایت، شاعر از نبود امید و خوشبختی در عشق و زندگی شکایت میکند.
هوش مصنوعی: من دیگر صحبت نمیکنم، حتی اگر نتوانم تنها نباشم. جرئت آن را ندارم که در حضور تو چیزی بگویم.
هوش مصنوعی: من تا وقتی که کسی محرم نیست، باعث میشوم که مردم چشم از دیدن روی زیبا و دلربایت بردارند و از منزل چشمانم بیرون بروند.
هوش مصنوعی: دل سرد و سخت تو در زمان ظلم و جفا مانند سنگ است، اما در زمانی که پایبند به عهد و وفا باشی، اینقدر محکم نیست.
هوش مصنوعی: روز گذشته با دلشکستگی از یک معشوق خواستم که محبتش را به من عطا کند، اما او گفت که توقع نداشته باش، زیرا چیزی که میخواهی در این جهان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: گفتم از درد تو تا صبح میزنم ناله و شکایت، او گفت: ناله کن، ولی بدان که برای این درد تو هیچ درمانی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چرا ایوان آسمان چنین غمگین و تاریک است؟ آیا همه در این دنیا چنین حالتی دارند، یا فقط دل ما شاد نیست؟
هوش مصنوعی: مدتی بدون شراب و محبوب نگذران، زیرا مطمئن نیستی که در روزهای خوشی، غم و اندوه نخواهی داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
[...]
آن نگینی که منش می طلبم باجم نیست
وان مسیحی که منش دیده ام از مریم نیست
انک از خاک رهش آدم خاکی گردیست
ظاهر آنست که از نسل بنی آدم نیست
گرچه غم دارم و غمخوار ندارم لیکن
[...]
گر مرا سر رود اندر غم جانان غم نیست
عاشق شیفته دل را خبر از عالم نیست
عهد بستی که دگر از تو نه بردارم دل
ترسم آنست که پیمان بنان محکم نیست
دارم از دست تو بسیار شکابت لیکن
[...]
هر که با جام می لعل لبش همدم نیست
در حریم حرم حرمت ما محرم نیست
دل به نیش است که هر نوش ندارد سودش
سینه زخمی است که خوشنود به هر مرهم نیست
کمر صحبت این راه ببندی ور نه
[...]
ما بدانیم که خوبی چو تو در عالم نیست
در پری و ملک و نسل بنی آدم نیست
هر که نشناخت ترا گوهری هر دو جهان
همه دانند که در علم نظر اعلم نیست
در حریم حرم وصل نمی گنجد غیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.