سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست
هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت
خانقاهش به جز از زلف خم اندر خم نیست
بیدلی را که دمی با تو مهیا گردد
قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یکدم نیست
دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد
تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست
زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر
کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست
رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق
آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست
چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را
خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و اتصال به معشوق میپردازد و بیان میکند که تنها سینههای اهل عشق میتوانند احساسات عمیق و رازآلود را تجربه کنند. او به ناتوانی انسانها در درک مقام و جمال معشوق اشاره میکند و میگوید که حتی ارواح ملایکه نیز نمیتوانند به رازهای عشق پی ببرند. شاعر همچنین توصیف میکند که عشق واقعی و درک آن بهایی فراتر از دنیا دارد و در نهایت، او به این حقیقت اشاره میکند که عشق و زیبایی حقیقی به معشوق تعلق دارد و هیچ چیز نمیتواند مانع از این ارتباط معنوی شود.
هوش مصنوعی: دل ما از عشق تو آنقدر پر است که هیچ چیز را جز خودت نمیتواند تحمل کند. حتی روح فرشتگان هم درک نمیکند چه حالی داریم.
هوش مصنوعی: کدام جسمی میتواند زیبایی وصالت را ببیند، در حالی که حتی جان انسان نیز در درگاه تو راهی برای ورود ندارد؟
هوش مصنوعی: خاکی که سگ کوی تو بر آن راه رفته است، برای مردان دلیر و شجاع کمتر از پارچهای از پشم آهو نیست.
هوش مصنوعی: هر دلی که از لبهای سرخ تو آسیب دیده باشد، تنها محلی برای آرامش و پناهش در زلفهای پیچیده توست.
هوش مصنوعی: اگر کسی بدون دل و جان با تو لحظاتی را بگذارند، ارزش آن یک لحظه به اندازهی دو جهان است و این ارزش را نمیتوان در هیچ چیز دیگری پیدا کرد.
هوش مصنوعی: چشم شوخ و بازیگوش تو باعث مرگ دیگران شده و این به یک عادت تبدیل شده است. اما تا کی باید این بیعدالتی ادامه یابد؟ در واقع در این چشم، هیچ نوری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خبر زلف تو نشان از شادی دارد، به رنگ آن ننگر که این رنگ سیاه نشانه کفر است و از اندوه نیست.
هوش مصنوعی: تو چهرهای زیبا و جذاب داری و در دنیای عشق، در میان عاشقان، تنها یک نفر به نام آدم وجود دارد که حال و روزش به تو وابسته است.
هوش مصنوعی: وقتی که با صد تیر دل خاقانی را نشانه میگیری، بدان که در آن تیرها، درمانی برای زخمها وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن نگینی که منش می طلبم باجم نیست
وان مسیحی که منش دیده ام از مریم نیست
انک از خاک رهش آدم خاکی گردیست
ظاهر آنست که از نسل بنی آدم نیست
گرچه غم دارم و غمخوار ندارم لیکن
[...]
گر مرا سر رود اندر غم جانان غم نیست
عاشق شیفته دل را خبر از عالم نیست
عهد بستی که دگر از تو نه بردارم دل
ترسم آنست که پیمان بنان محکم نیست
دارم از دست تو بسیار شکابت لیکن
[...]
من دگر دم نزنم گر چه دمم همدم نیست
خود مرا زهره که پیش تو بر آرم دم نیست
مردم دیده برون میکنم از خانهٔ چشم
تا نبیند رخ خوب تو که او محرم نیست
دل سخت تو به هنگام جفا چون سنگ است
[...]
هر که با جام می لعل لبش همدم نیست
در حریم حرم حرمت ما محرم نیست
دل به نیش است که هر نوش ندارد سودش
سینه زخمی است که خوشنود به هر مرهم نیست
کمر صحبت این راه ببندی ور نه
[...]
ما بدانیم که خوبی چو تو در عالم نیست
در پری و ملک و نسل بنی آدم نیست
هر که نشناخت ترا گوهری هر دو جهان
همه دانند که در علم نظر اعلم نیست
در حریم حرم وصل نمی گنجد غیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.