از بهر چه این خر رمه بیبند و فسارند؟
یک ذره نسنجند اگر بیست هزارند
گفتن نتوانند، چو گوئی ننیوشند
کز خمر جهالت همه سر پر ز خمارند
ارز سخن خوب خردمندان دانند
کز خاطر خود ریگ بیابان بشمارند
مشک است سخن نافهٔ او خاطر دانا
معنی بود آن مشک که از نافه برآرند
مر جاهل را نبود اندازهٔ عالم
صد مرغ یله قیمت یک باز ندارند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نقد جهل و نادانی میپردازد. شاعر میفرماید که چرا گروهی از افراد نادان (خر رمه) بدون کنترل و بررسی در مورد مسائل صحبت میکنند، در حالی که حتی یک ذره هم قدرت سنجش ندارند. آنها نمیتوانند درست حرف بزنند و فقط از روی نادانی و خمارگی حرف میزنند. در مقابل، عقل و خردمندان درک و بینش درستی دارند و سخن ارزشمندی میزنند. شاعر میگوید که دانایی و علم ارزش بیشتری دارند و در نهایت بیان میکند که بسیاری از پرندههای بیمقدار (مرغ یله) به اندازه یک باز باارزش و باهوش نیستند. در نتیجه، اهمیت علم و دانش و قیمت آن به مراتب بیشتر از نادانی است.
هوش مصنوعی: چرا این جمعیت بینظم و بیکفایت، مانند یک خر بیفری کجرفتار هستند؟ آنها حتی یک لحظه نمیاندیشند که با وجود شمار زیادشان، چه بر سر خود میآورند.
هوش مصنوعی: نمیتوانند چیزی بگویند، چرا که وقتی تو صحبت میکنی، به حرفهای تو گوش نمیدهند. همه در زیر تاثیر نادانی خود، غرق در حالت مستی هستند.
هوش مصنوعی: سخنان خوب و ارزشمند خردمندان را تنها افرادی درک میکنند که از روی فهم و درایت خود، به جای کمارزش کردن، به آنها توجه میکنند و به نحوی عمیقتر به آنها فکر میکنند. آنها نمیگذارند که مسائل سطحی و بیارزش، مانند دانههای ریگ بیابان، اهمیت سخنان عمیق را کمرنگ کند.
هوش مصنوعی: سخن او مانند مشک است که از نافهای بیرون آمده است، و فقط یک انسان دانا میتواند معنی و ارزش واقعی آن را درک کند.
هوش مصنوعی: انسان نادان هیچگاه به اندازهٔ یک عالم ارزش ندارد، مانند این است که صد پرندهٔ بیارزش، هیچگاه به قیمت یک باز باارزش نخواهند بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
شبگیر ز گل فاختگان بانگ برآرند
گوییکه سحرگاه همی خواب گزارند
ماه سه شبه از بر گردن بنگارند
از غالیه، بیآنکه همی غالیه دارند
ترکان پریوش به دو رخ همچو نگارند
وز ناز به باده چو گل و سرو ببارند
سرمایهٔ عیشند چو بر جام برآیند
پیرایهٔ نازند چو در خدمت یارند
ترکان سپاهی و فروزنده سپاهند
[...]
یکروز اگر زانکه ترا با تو گذارند
بس قصه بیداد تو کز خون بنگارند
بس بی گنهان کز تو سحرگاه بنالند
بس بیوه زنان کز تو شبانگاه بزارند
بس خاک که از دست تو ریزند بسربر
[...]
عشاق، هوای رخ زیبای تو دارند
زانروی چو منصور همه بر سر دارند
رحم آر به جان و دل این قوم که در عشق
مجروح و دل آزرده و بیمار و نزارند
هیچ است جهان در نظر همت ایشان
[...]
جمعی که دراندیشه آن چشم خمارند
در پرده دل شب همه شب باده گسارند
هر چند که در پرده شرمندنکویان
چون باز نظر دوخته در فکر شکارند
لاغر کن دلها ز سرینهای گرانسنگ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.