گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ناصر بخارایی

اگر چه غمزهٔ‌ خون‌ریز تو بلای من است

سرشک لعل و زر چهره خون‌ بهای من است

مرا که از تو به صد تیغ بر نتابم روی

چه غم ز تیر ملامت که در قفای من است

مرا چو در نظرم سرکشی به جای تو نیست

بر آستانهٔ تو هر سگی به جای من است

جفا ز حد نبری تا دعای بد نکنم

که آفتاب تو در سایهٔ دعای من است

شبی که پای بتم را به دیده مالیدم

بگفت: خاک بر این سر که زیر پای من است

برای کوری بدخواه من ز خاک درت

فرست تحفهٔ چشمم که توتیای من است

چه التفات نماید به سلطنت ناصر

اگر رود به زبانت که او گدای من است