عشق که رخت صبر بسوزد بلا شود
گر آب چشم ما نبوَد تا چهها شود
معشوق چون به ملک دو عالم نظر نکرد
سلطان به کوی عشق در آید گدا شود
دل بی وصال دوست نباشد، عجب مدار
هر ماهیای که آب نیابد فنا شود
سر مینهیم در خم محراب ابرویش
باشد نماز حاجت ما زو روا شود
بهتر بود ز درد جدائی هزار بار
جان از تن شکستهٔ ما گر جدا شود
گویند آنچه رفت ز وصلش قضا کنیم
در حیرتم که عمر چگونه قضا شود
تاریک شد جهان، ره باریک عشق را
ناصر برو که لطف خدا رهنما شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و درد جدایی است. شاعر به این موضوع اشاره میکند که عشق واقعی باعث صبر و تحمل میشود و در غیاب معشوق، غم و اندوه بر دل انسان مینشیند. او به تأثیر عشق بر وضعیت جهان میپردازد و به جستجوی یاری و راهنمایی از خداوند در این مسیر اشاره میکند. همچنین، بیان میکند که زندگی بدون وصال معشوق به فنا میانجامد و تنهایی و جدایی دردناک است. در کل، این شعر احساساتی عمیق نسبت به عشق و فراق را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: عشق باعث میشود صبر ما را از بین ببرد و اگر اشکهای ما ریخته نشود، نمیدانیم چه اتفاقاتی خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: وقتی که محبوب به عالم هستی و دو جهان توجه نکند، پادشاه عشق به آنجا میآید و در این حال انسانها به مقام و جایگاه یک گدا میرسند.
هوش مصنوعی: دلی که به محبوبش نرسد، جای تعجب نیست. هر موجودی که به آب دسترسی نداشته باشد، از بین میرود.
هوش مصنوعی: ما سر خود را در قوس ابرویش پایین میآوریم و به او تضرع میکنیم، چون امید داریم که درخواستها و نیازهای ما با عنایت او برآورده شود.
هوش مصنوعی: بهتر بود که به جای این درد جدایی، هزار بار جان ما از بدنمان جدا شود.
هوش مصنوعی: میگویند آنچه از وصل معشوق گذشته را قضا و فراموش کنیم، اما من در حیرتام که عمر چگونه به این آسانی فراموش میشود.
هوش مصنوعی: جهان تاریک شده است و راه عشق محدود و دشوار به نظر میرسد. ناصر، برو و دعا کن تا لطف و رحمت خداوند راهنمای تو باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر کو به راه عاشقی اندر فنا شود
تا رنج وقت او همه اندر بلا شود
آری بدین مقام نیارد کسی رسید
تا همتش بریده ز هر دو سرا شود
راهیست بلعجب که درو چون قدم زنی
[...]
آمد بهار و بخت که عشرت فزا شود
از هر طرف هزار گل فتح وا شود
گلشن شود نشیمن سلطان نوبهار
چون بهر شاه تخت مرصع بنا شود
کان زر و جواهر بحر در و گهر
[...]
تا بخت بد زهمرهی ما جدا شود
خواهم که جاده در ره وصل اژدها شود
چشم گشایش از فلکم نیست زانکه بخت
در کار نفکند گرهی را که وا شود
با خویشتن بخاک، دلا حسرت وصال
[...]
طغیان نفس بیش به وقت غنا شود
مار ضعیف بر سر گنج اژدها شود
از بوی پیرهن گذرد آستین فشان
از دست هر که دامن فرصت رها شود
چون تیر راست، گرد هدف می کند طواف
[...]
کی بی توام نظاره به چشم آشنا شود؟
بنمای روی خود که مرا دیده وا شود
سوی در تو کعبه روان پی نمیبرند
گر سنگشان به زیر قدم توتیا شود
نرگس دهد پیاله خالی به دست تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.