هر کو به راه عاشقی اندر فنا شود
تا رنج وقت او همه اندر بلا شود
آری بدین مقام نیارد کسی رسید
تا همتش بریده ز هر دو سرا شود
راهیست بلعجب که درو چون قدم زنی
کمتر منازلش دهن اژدها شود
بی چون و بی چگونه رهی کاندر و قدم
گاهی زمین تیره و گاهی سما شود
در منزل نخستین مردم ز نام و ننگ
از روزگار مذهب و آیین جدا شود
هر کس نشان نیافت از این راه بر کران
آن مرد غرقه گشته به دریا کجا شود
در کوی آدمی نتوان جست راه دین
کاندر نسب عقیدهٔ مردم دو تا شود
زاندر که آمدی به همان بایدت شدن
پس جز به نیستی نسب تو خطا شود
صحرا مشو که عیب نهانست در جهان
ور عیب غیب گردد عاشق فنا شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد بهار و بخت که عشرت فزا شود
از هر طرف هزار گل فتح وا شود
گلشن شود نشیمن سلطان نوبهار
چون بهر شاه تخت مرصع بنا شود
کان زر و جواهر بحر در و گهر
[...]
تا بخت بد زهمرهی ما جدا شود
خواهم که جاده در ره وصل اژدها شود
چشم گشایش از فلکم نیست زانکه بخت
در کار نفکند گرهی را که وا شود
با خویشتن بخاک، دلا حسرت وصال
[...]
(هرگه لبت به خنده تبسم ادا شود
هر عضو من چو برگ گل از هم جدا شود)
(پیکان یار را نتواند به خود گرفت
گر استخوان من همه آهن ربا شود)
کی بی توام نظاره به چشم آشنا شود؟
بنمای روی خود که مرا دیده وا شود
سوی در تو کعبه روان پی نمیبرند
گر سنگشان به زیر قدم توتیا شود
نرگس دهد پیاله خالی به دست تو
[...]
بر درگه تو حاجت خلقان روا شود
آنرا که تو برانی ازین در کجا شود
خود را چو حلقه بر در لطف تو میزنم
باشد بروی من در لطف تو وا شود
آنرا که رد کنی زدر خویش بولهب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.