دل مجروح را پروای تن نیست
شهید عشق محتاج کفن نیست
به غیر عشق کاری نیست، ور هست
به غیر عشقبازی کار من نیست
چو رویت ماه گردون نباشد
به بالای تو سروی در چمن نیست
مرا دل میکشد جائی که آنجا
صبا را زهرهٔ آمد شدن نیست
ز انجم انجمن کرده است گردون
ولی شمعی چو او در انجمن نیست
من از حب وطن رفتم به خمّار
که جز میخانه رندان را وطن نیست
به رویت تا نظر کرده است ناصر
دگر او را سر گل یا سمن نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سخن کهز قول آن پیر کهن نیست
برِ پیران وبال است، آن سخن نیست
اساس هر دوعالم جز سخن نیست
که از کن هست گشت از لاتکن نیست
گلی چون سرو ما در هر چمن نیست
و گر باشد چنین نازک بدن نیست
به باریکی لبهاش ار سخن هست
در آن سوی میان باری سخن نیست
از آن حلوای لبها صوفیان را
[...]
حدیث او حدیث ما و من نیست
سخن کاینجا رسد دیگر سخن نیست
خوش آن صحبت که آنجا بار تن نیست
نگهبان را مجال دم زدن نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.