ای چشم تو کشیده، ابروی چون کمان را
تیری که میگشایی، از ما طلب نشان را
آن دم که تیر غمزه، بر بیدلان گشایی
مرغ از هوا در آید، از بهر جان فشان را
من در میان جانت، چون نی کمر ببستم
تا تو به قصد جانم، بربستهای میان را
از سیم آب دیده، هر چشم من چو کانی است
با زلف تو به سودا، بگشادهام دکان را
تا چشم مست تو می، نوشد ز خون جانم
چون جام بر کف دست، بنهادهایم جان را
باد صبا جهان شد، از بند دام زلفت
ترسم که به یک سر موی، بندی همه جهان را
نام حیا برآورد، باران که پیش رویت
از شرم میچکد خوی، خورشید آسمان را
گر دشمنان چو سوسن، تیغ زبان کشیدند
چون غنچه از شکایت، من بستهام دهان را
ناصر ز خون دشمن، گردد جهان گلستان
گر همچو تیغ حیدر، رخصت دهد زبان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و تأثیر چشم و ابروی معشوق میپردازد. شاعر به تیرهای غمزه و نگاه معشوق اشاره میکند که جان او را به خطر میاندازد. او خود را در میان وجود معشوق میبیند و حس میکند که مانند نی به او وابسته است. اشکها و غمهای او به مانند چشمهای از عشق و دلدادگی به معشوق تبدیل شده است.
شاعر به جذابیت و فریبندگی زلف معشوق اشاره دارد که مانند دام خطرناکی است. اگرچه دشمنان ممکن است زبان به انتقاد بگشایند، او ترجیح میدهد در سکوت بماند. در نهایت، شاعر از این سخن میگوید که اگر به معشوق اجازه داده شود، میتواند به وسیله عشق، جهانی گلستان بسازد.
هوش مصنوعی: ای چشمان تو که مانند تیر کمان، ابروهایت نیز زیبا و کمانمانند است، از ما بخواه تا نشانی از عشق و محبت را به تو نشان دهیم.
هوش مصنوعی: زمانی که چشمان زیبا با نگاهی معنادار به بیدلان بیفتند، در آن لحظه، مانند پرندهای که از آسمان پایین میآید، جان و دل را شگفتزده میکند.
هوش مصنوعی: من در دل تو مانند نی، دلم را به تو وصل کردهام تا تو هم با نیت عاشقانهات، دل من را به خود مشغول کنی.
هوش مصنوعی: چشمهای من به قدری از اشک پر شده است که مانند چشمهای میمانند. من در آرزوی موهای تو، درب دکان عشق را به امید تو باز کردهام.
هوش مصنوعی: وقتی که نگاه افسونگر تو از من مینوشد، انگار جانم را در جامی قرار دادهام که در دست توست.
هوش مصنوعی: باد صبا در حال وزیدن است و جهانی پر از زیبایی و شگفتی را به وجود آورده است. اما من از بند زلف تو میترسم، زیرا تنها با یک تار موی تو میتوانی همه جهان را در دام خود بگیری.
هوش مصنوعی: حیا باعث شده است که باران از شرم بر روی تو بریزد، مثل اینکه خورشید آسمان را میپوشاند.
هوش مصنوعی: اگر دشمنان مانند گلهای سوسن زبانشان را به تیزامی آوردند و شکایت و گلایه کردند، من دهانم را بستهام و چیزی نمیگویم.
هوش مصنوعی: اگر دشمنان با خون خود سیراب شوند، دنیا همچون گلستان میشود. فقط کافی است زبان را مانند تیغ حیدر در اختیار بگیریم و در دفاع از حق و عدالت، حقایق را بیان کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای میرآب بگشا آن چشمه روان را
تا چشمها گشاید ز اشکوفه بوستان را
آب حیات لطفت در ظلمت دو چشم است
زان مردمک چو دریا کردست دیدگان را
هرگز کسی نرقصد تا لطف تو نبیند
[...]
گفتی ز دل برون کن غمهای بیکران را
تو پیش چشم و آنگه جای گله زبان را
تا دل ز من ببردی از ناله شب نخفتم
ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را
بگذشت از نهایت بی خوابی من، آری
[...]
گر عاشقی فدا کن در ره عشق جان را
دانم که این دلیری نبود چو تو جبان را
خود چون تو بی بصارت نکند چنین تجارت
زیرا که آن حرارت نبود فسردگان را
ای شیخ گربه زاهد وز بهر نان مجاهد
[...]
از هر که گلبن بینند روی جان را
پنهان کجا توان کرد خورشید آسمانرا
اعیان ثابته هست اسمای حضرت حق
دیدم همه مسماست کردم عیان عیان را
روحی دمید در تن گفت او نفخته فیه
[...]
عشقت زهم برآورد یاران مهربان را
از همچو مرگ بگسست پیوند جسم و جان را
تا طرح هم زبانی با این و آن فکندی
کردند تیز برهم صد همزبان زبان را
از لطف عام کردی در بزم خاص با هم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.