نرگس مستت نشانده همچو گل در خون مرا
کی رود چون غنچه مهر تو ز دل بیرون مرا
روی خود بر رو نهد، صبح ابد لیلی تو را
بوسهای بر رو زند، روز جزا مجنون مرا
همچو گردونم ز دل بیرون نیاید مهر تو
ور بگرداند به سر مهر تو چون گردون مرا
راندم آب چشم گلگون، رفت بر خاک درت
زود با منزل رساند گرم رو گلگون مرا
در پس دیوار عزلت تنگدل بنشستهام
همچو سایه چند کاهد مهر روز افزون مرا
من سر واعظ ندارم مطرب آهنگی بساز
گو برو افسانه خوان، دیگر مخوان افسون مرا
دی سرشکم گفت ناصر ریختم خون دلت
بر در دلدار میترسم که گیرد خون مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از نرگس مست و عشق عمیق سخن میگوید. شاعر به تصویرسازی مهر دوست و تأثیر عمیق آن بر دلش میپردازد و بیان میکند که مثل غنچهای است که نمیتواند عشق را از دل برهاند. او به احساسات درونی خود و دلتنگیهایی اشاره دارد که در تنهایی احساس میکند و از طرفی به تمثیلهایی مانند صبح ابد و روز جزا اشاره میکند. شاعر همچنین از ناتوانیاش در بیان احساسات و یادآوریهای عاشقانه میگوید و در انتها به ترسش از اینکه عشقش را از دست بدهد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبایت مرا به حالتی مست و شگفتآور در آورده است، مانند گلی که در خون خود نشسته است. چگونه ممکن است عشق تو که مانند غنچهای در دلم است، بهراحتی از دل من خارج شود؟
هوش مصنوعی: صورت خود را بر صورت من میگذارد و صبح ابد با لبهایش تو را خواهد بوسید، در روز قیامت مجنون من را.
هوش مصنوعی: من مانند آسمان، عشق تو از دل من نمیرود. حتی اگر به دور بگردد، عشق تو همچنان بر من حاکم است.
هوش مصنوعی: چشمهایم پر از اشک شده، و این اشکها به زمین تو میریزد. با سرعت مرا به خانهام میبرند و دلم برای تو بسیار تنگ است.
هوش مصنوعی: در پشت دیوار تنهاییام نشستهام و مانند سایهای هستم که هر روز بیشتر از قبل به عشق و محبت میافزاید.
هوش مصنوعی: من به نصیحتهای واعظ و پندهای او نیازی ندارم. ای نوازنده، آهنگی بساز و برو افسانهات را بخوان، دیگر جادو و سحر من را نخوان.
هوش مصنوعی: دیروز با اشک خود کام دل تو را بر در معشوق ریختم، اما میترسم که این اشکها به من آسیب برسانند و بلایی بر سرم بیآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من نه آن صیدم که بودم پاسدار اکنون مرا
ورنه شهبازی ز چنگت میکشد بیرون مرا
زود میبینی رگ جانم به چنگ دیگری
گر نوازش میکنی زین پس به این قانون مرا
آن که دی بر من کشید از غمزه صد شمشیر تیز
[...]
در بهشت افکند آن رخسار گندم گون مرا
شست یاد کوثر از دل آن لب میگون مرا
از تماشای رخش چون چشم بردارم، که هست
چهره گلرنگ او گیرنده تر از خون مرا
خط آزادی طمع زان روی نوخط داشتم
[...]
وهم راحت صید الفتکرد مجنون مرا
مشق تمکین لفظگردانید مضمون مرا
گریه توفانکرد چندانیکه دل هم آب شد
موج سیل آخر به دریا برد هامون مرا
دادهام ازکف عنان و سخت حیرانمکه باز
[...]
می دهی ساغر به یاد آن لب میگون مرا
ساقی امشب می کنی تا کی به ساغر خون مرا
مدعی پیوسته گوید عیب او غافل که عشق
چهره لیلی نمود از دیده مجنون مرا
در درون خلوت دل عشق آن زیبا جمال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.