گنجور

 
ملا احمد نراقی

ساقی به یاد یار بده ساغری ز می

از آن گنه چه باک که باشد به یاد وی

من ژنده پوش یارم و دارم به جان او

ننگ از قبای قیصر و عار از کلاه وی

شرمم ز فقر باد، مقابل کنم اگر

با گنج فقر شهر صفاهان و ملک ری

تا کی دلا به مدرسه طامات و ترهات

بشنو حدیث یار دو روزی ز نای و نی

واعظ مگو حدیث بهشت و قصور و حور

ما توسن هوی و هوس کرده ایم پی

ما عندلیب گلشن قدسیم و باغ ما

ایمن بود ز باد خزان و هوای دی

زاهد برو چه طعنه ی مستی زنی که هست

مست از خیال دوست «صفایی» نه مست می

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode