گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

مال است و زر است مکسب تن

کسب دل دوستی فزودن

بستان بی‌دوست هست زندان

زندان با دوست هست گلشن

گر لذت دوستی نبودی

نی مرد شدی پدید نی زن

خاری که به باغ دوست روید

خوشتر ز هزار سرو و سوسن

بر هم دوزید عشق ما را

بی منت ریسمان و سوزن

گر خانه عالم است تاریک

بگشاید عشق شصت روزن

ور می ترسی ز تیر و شمشیر

جوشن گر عشق ساخت جوشن

هم عشق کمال خود بگوید

دم درکش و باش مرد الکن

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۹۲۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جمال‌الدین عبدالرزاق

از جود تو گشته تهی دست

وز صیت تو گوش آسمان

مجیرالدین بیلقانی

تا دستخوش جهان شدم من

در دست قناعتم ممکن

خود را به هزار فن گسستم

از همدمی جهان پر فن

تا پیشرو آتش اثیرست

[...]

سید حسن غزنوی

ای راحت روح و رامش تن

وصل تو طرب فزای و شیون

بر بوی لب تو عقل سر مست

وز رنگ رخ تو خانه گلشن

از شرم چو روی برفروزی

[...]

مولانا

از ما مرو ای چراغ روشن

تا زنده شود هزار چون من

تا بشکفد از درون هر خار

صد نرگس و یاسمین و سوسن

بر هر شاخی هزار میوه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه