مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲۶

مال است و زر است مکسب تن

کسب دل دوستی فزودن

بستان بی‌دوست هست زندان

زندان با دوست هست گلشن

۳

گر لذت دوستی نبودی

نی مرد شدی پدید نی زن

خاری که به باغ دوست روید

خوشتر ز هزار سرو و سوسن

بر هم دوزید عشق ما را

بی منت ریسمان و سوزن

۶

گر خانه عالم است تاریک

بگشاید عشق شصت روزن

ور می ترسی ز تیر و شمشیر

جوشن گر عشق ساخت جوشن

هم عشق کمال خود بگوید

دم درکش و باش مرد الکن