صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم
صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
یا آنک کنی ویران هر خانه که می سازم
جان ریخته شد بر تو آمیخته شد با تو
چون بوی تو دارد جان جان را هله بنوازم
هر خون که ز من روید با خاک تو می گوید
با مهر تو همرنگم با عشق تو هنبازم
در خانه آب و گل بیتوست خراب این دل
یا خانه درآ جانا یا خانه بپردازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی شاعر به معشوق است. شاعر خود را به صورتگری تشبیه میکند که هر لحظه مجسمهای جدید برای معشوق میسازد و سپس آنها را در آتش عشقش میسوزاند. او به شور و شوقی که معشوق در او ایجاد کرده، اشاره میکند و از وابستگی عمیقش به او سخن میگوید. همچنین بیان میکند که بدون حضور معشوق، دلش خراب و بیقدر است و از معشوق میخواهد که وارد زندگیاش شود یا اینکه او باید از این دنیا برود. در کل، اشعار به عواطف شدید و وابستگیهای عمیق عاشقانه اشاره دارد.
هوش مصنوعی: من هر لحظه برای تو مجسمهای درست میکنم و سپس تمام مجسمهها را در حضورت نابود میکنم.
هوش مصنوعی: من صدها تصویر و شکل ایجاد میکنم و آنها را با روح خود ترکیب میکنم، اما همانطور که تو را میبینم، همه آنها را در آتش میسوزانم.
هوش مصنوعی: تو یا موجب بیخبری من هستی، یا دشمن بیداری و آگاهی من، یا اینکه هر بار که ساختمانی برای خود میسازم، تو آن را خراب میکنی.
هوش مصنوعی: روح من به تو پیوند خورده و به عشق تو آمیخته است. به همین خاطر، وجودم بویی از تو دارد. بیایید با عشق به من محبت کنید.
هوش مصنوعی: هر قطره خونی که از من برمیخیزد، با خاک تو صحبت میکند و میگوید که من تحت تأثیر محبت تو هستم و به عشق تو وابستهام.
هوش مصنوعی: این دل بدون تو خراب است؛ یا به خانهام بیا جانا یا این خانه را ترک میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اشکست که می گردد در کوی تو همرازم
و آهست که می آید در عشق تو دمسازم
سر حلقه ی رندان کرد آن طره طرارم
دُرد یکش مستان کرد آن غمزه ی غمّازم
گر صبر کند باری مشکل نشود کارم
[...]
گر دل طلبی از من جان هم به تو در بازم
وره دیده خون افشان آن نیز روان سازم
در پای تو غلطیدن کاریست پسندیده
کاری که چنین باشد هر دم ز سر آغازم
گفتم که چه رسم است این بر روی تو برقع گفت
[...]
چون یار برقص آید من مطربی آغازم
ور من بسماع ایم یارست نوا سازم
از مهر رخش گردد ذرات جهان رقصان
در جلوه چو می آید آن دلبر طنازم
در حسن رخ جانان جان گشت چنان حیران
[...]
امشب سر آن دارم کز خانه برون تازم
این خانه هستی را از بیخ براندازم
تن خانه گور آمد جان جیفه گورستان
زین جیفه بپرهیزم این خانه بپردازم
دیوانه ام و داند دیوانه بخود خواند
[...]
من گرچه صغیر استم با وصف تو دمسازم
پر کرده جهانی را در مدح تو آوازم
شه صابر از این نعمت کرده است سرافرازم
هرکس بکسی نازد من هم بتو مینازم
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.