گنجور

 
یغمای جندقی

شاهنشهی که برتر از عرش آستانش

از راه کینه بر خاک افکند آسمانش

ششصد هزار لشکر جمع آمدند یکسر

با تیغ و تیر و خنجر بهر هلاک جانش

قومی زهر کناره، افزون تر از ستاره

آماده اشاره بر قتل نوجوانش

از بهر قتل اصحاب، و از تشنگی احباب

بر چهره اشک خوناب از جزع تر روانش

یک سو خروش طفلان از تشنگی به کیهان

یک جا به خاک غلطان جسم برادرانش

تا سبط شاه لولاک از زین فتاد بر خاک

آماده اسیری گشتند خواهرانش

یغما به سوکش از غم، بسرای شرح ماتم

وز آتش جهنم می باش در امانش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش

مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش

گه می‌فتد از این سو گه می‌فتد از آن سو

آن کس که مست گردد خود این بود نشانش

چشمش بلای مستان ما را از او مترسان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حسین خوارزمی

بگذار تا بمیرم بر خاک آستانش

جان هزار چون من بادا فدای جانش

هر ناوک بلائی کز شست عشق آید

ای دوست مردمی کن بر چشم من نشانش

مهر و وفاست مدغم در صورت جفایش

[...]

صائب تبریزی

در گرد خط نهان شد روی عرق فشانش

خط غبار گردید دیوار گلستانش

کوتاه بود دستم تا داشت اختیاری

قالب چو کرد خالی شد بهله میانش

آن شوخ پاکدامن تا لب ز باده تر ساخت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه