شاهنشهی که برتر از عرش آستانش
از راه کینه بر خاک افکند آسمانش
ششصد هزار لشکر جمع آمدند یکسر
با تیغ و تیر و خنجر بهر هلاک جانش
قومی زهر کناره، افزون تر از ستاره
آماده اشاره بر قتل نوجوانش
از بهر قتل اصحاب، و از تشنگی احباب
بر چهره اشک خوناب از جزع تر روانش
یک سو خروش طفلان از تشنگی به کیهان
یک جا به خاک غلطان جسم برادرانش
تا سبط شاه لولاک از زین فتاد بر خاک
آماده اسیری گشتند خواهرانش
یغما به سوکش از غم، بسرای شرح ماتم
وز آتش جهنم می باش در امانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این ابیات به توصیف وضعیتی دردناک و مصیبتبار در یک میدان جنگ میپردازد. شاعر از یک شاهنشاه صحبت میکند که در برابر دشمنانش، کینهای را به جان خریده و آسمان بر سرش خراب شده است. او با لشکری بزرگ از جنگجویان و تیر و تیغ مواجه است که قصد جان او را دارند. اشک خون و بینوا به روی چهرهاش میریزد و در میان این صحنه، صدای گریه کودکان و مصیبتهای دیگر نیز به گوش میرسد. خواهرانش در حال اسیری هستند و همه اینها در بستر فاجعهای بزرگ و عاطفی شباهت به مصیبتهای عاشورا دارد. شاعر به عمیقترین حالت غم و ماتم اشاره میکند و درخواست میکند که از عذاب جهنم در امان باشد.
هوش مصنوعی: شاهی که مقام و منزلتش بالاتر از عرش آسمان است، به خاطر حسادت، آسمان را به زمین میکشد.
هوش مصنوعی: ششصد هزار نیروی نظامی به طور کامل برای کشتن او با شمشیر، تیر و خنجر جمع شدهاند.
هوش مصنوعی: گروهی جمع شدهاند که از تعداد ستارهها بیشترند و منتظر فرصتی هستند تا به قتل جوانی بپردازند.
هوش مصنوعی: برای کشته شدن دوستان و به خاطر تشنگی عزیزان، اشکهای خونین از چهرهاش به خاطر درد و اندوه جاری است.
هوش مصنوعی: در اینجا، صدای ناله و گریه کودکان از تشنگی به گوش میرسد، انگار که این صداها به آسمان میروند و در عین حال، جسم برادرانشان در دنیای خاکی به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: وقتی که نوهی شاه لولاک از اسب به زمین افتاد، خواهرانش برای اسارت آماده شدند.
هوش مصنوعی: بدرستی که یغما به خاطر غم و اندوهش، داستان روزهای عزاداری را روایت میکند و از آتش جهنم اگر درخواستی داشته باشد، در امان بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش
گه میفتد از این سو گه میفتد از آن سو
آن کس که مست گردد خود این بود نشانش
چشمش بلای مستان ما را از او مترسان
[...]
بگذار تا بمیرم بر خاک آستانش
جان هزار چون من بادا فدای جانش
هر ناوک بلائی کز شست عشق آید
ای دوست مردمی کن بر چشم من نشانش
مهر و وفاست مدغم در صورت جفایش
[...]
در گرد خط نهان شد روی عرق فشانش
خط غبار گردید دیوار گلستانش
کوتاه بود دستم تا داشت اختیاری
قالب چو کرد خالی شد بهله میانش
آن شوخ پاکدامن تا لب ز باده تر ساخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.