گنجور

 
مولانا

در عشق آتشینش آتش نخورده آتش

بی‌چهره خوش او در خوش هزار ناخوش

دل از تو شرحه شرحه بنشین کباب می‌خور

خون چون میست جوشان بنشین شراب می‌چش

گوشی کشد مرا می گوشی دگر کشد وی

ای دل در این کشاکش بنشین و باده می‌کش

هفت اخترند عامل در شش جهت ولیکن

ای عشق بردریدی این هفت را از آن شش

گاهی چو آفتابم سرمایه بخش صد مه

گه چون مهم گذاران در عشق یار مه وش

گر منکری گریزد از عشق نیست نادر

کز آفتاب دارد پرهیز چشم اعمش

صدغ الوفاء حقاء من فقدکم مشوش

وجه الولاء حقاء من عبرتی منقش

القلب لیس یلقی نادیک کیف یصبر

الاذن لیس یلقن حادیک کیف ینعش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۲۶۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
مجیرالدین بیلقانی

غیرت وجه حالی من وجهک المنقش

شوشت حال قلبی من صد غک المشوش

ای قد و قامتت خوب وی زلف و عارضت خوش

آبی بر آتشم زن آبی بده چو اتش

مهلا فداک روح فالجسم فات عشقا

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

در آتش محبت خود را بسوز خوش خوش

چون سوختی در آتش ، آتش بسوزد آتش

نسیمی

ای صورت جمالت بر لوح جان منقش

هستم ز فکر زلفت آشفته و مشوش

تابنده همچو رویت، دلجوی همچو قدت

ماهی که دید روشن؟ سروی که دید سرکش؟

گفتم ز چین زلفت دل را نگاه دارم

[...]

محتشم کاشانی

آمد ز خانه بیرون در بر قبای زرکش

بر زر کشیده خفتان شاهانه بسته ترکش

سرو از قبا گران بار گل از هوا عرق ریز

رنگ از حیا دگرگون زلف از صبا مشوش

در سر هوای جولان بر لب نشان باده

[...]

مشتاق اصفهانی

از اشک و آه دایم در عشق آن پریوش

چشم و دلیست ما را لبریز آب و آتش

از دوری تو مار را روز و شب ای پریوش

خالیست بس پریشان خوابیست بس مشوش

دارم دلی و جانی در عشقت ای پریوش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه