بخش ۱ - باب دوستی کبوتر و زاغ و موش و باخه و آهو: رای گفت برهمن را که شنودم مثل دو دسوت که بتضریب ...
بخش ۲: آوردهاند که در ناحیت کشمیر متصیدی خوش و ...
بخش ۳: و مطوقه به مسکن موش رسید. کبوتران را فرمود ...
بخش ۴: موش این فصول بشنود، و زود در بریدن بندها ایستادکه ...
بخش ۵: و میان من و تو راه محبت بچه تاویل گشاده تواند ...
بخش ۶: زاغ گفت: شنودن سخنی که از منبع حکمت زاید از فواید ...
بخش ۷: زاغ گفت: علامت مودت یاران آنست که با دوستان مردم ...
بخش ۸: چون روز چند بگذشت موش گفت: اگر همین جای مقام کنی، ...
بخش ۹: زاغ دم موش بگرفت و روی بمقصد آورد. چون آنجا رسید ...
بخش ۱۰ - حکایت زاهد و موش: موش آغاز نهاد و گفت:
بخش ۱۱: شبانگاهی بفلان شهر در خانه آشنایی فرود آمدم. چون ...
بخش ۱۲ - حکایت صیاد و آهو و خوگ و گرگ: آوردهاند که صیادی روزی شکار رفت و آهوی بیفگند و ...
بخش ۱۳: زن گفت: الرزق علی الله. راست میگویی. و در خانه ...
بخش ۱۴: و مرا همین بدل میآید که این موش چندین قوت ...
بخش ۱۵: و جون زر از سوراخ برداشتند و زاهد و مهمان قسمت ...
بخش ۱۶: چون موش از ادای این فصول بپرداخت باخه او را ...
بخش ۱۷: چون زاغ ملاطفت باخه در باب موش بشنود تازه ایستاد ...
بخش ۱۸: زاغ در این سخن بود که از دور آهوی دوان پیدا شد. ...
بخش ۱۹ - به دام افتادن آهو: روزی زاغ و موش و باخه فراهم آمدند و ساعتی آهو را ...