گنجور

 
محیط قمی

به آب و رنگ، دو گل راست اعتبار یکی

گل بهشت یکی، طلعت نگار یکی

غذای روح من آمد، دو راح روحانی

شراب عشق یکی، لعل نوش یار یکی

مرا کشد به سوی خویش، دوست با دو کمند

کمند شوق یکی، زلف تابدار یکی

به طرّه ی تو تلق گرفته اند دو چیز

دل شکسته یکی، نافه ی تتار یکی

به سایه ی قد تو، یافت تربیت دو نهال

نهال عمر یکی، سرو جویبار یکی

فضای بزم جهان از دو نور روشن شد

فروغ مهر یکی، رأی شهریار یکی

علی الدوام نماید دو کار شاه جهان

ظهور عدل یکی، جود بی شمار یکی

بر آستان شهنشه، دو چاکرند بزرگ

بلند چرخ یکی، صدر کامکار یکی

به صدر اشرف اعظم، دو شیوه ختم شده

به روز جود یکی، پاس شهریار یکی

دو آیت است زکف کریم راد ملک

وسیع بحر یکی، ابر نوبهار یکی

 
 
 
امیر شاهی

مرا دلی است بدان زلف تابدار یکی

مرا سری است بر آن خاک رهگذار یکی

ز لوح خاطر عاطر غبار غیر بشوی

که شرط عشق بود دل یکی و یار یکی

ببند بر همه خوبان، که نوبهار ترا

[...]

صائب تبریزی

ز عشق شد همه غم های بی شمار یکی

یکی هزار شد چون شود هزار یکی

ز آشکار و نهانی که می رسد به نظر

نهان یکی است درین بزم و آشکار یکی

دو برگ نیست موافق ز صنع رنگ آمیز

[...]

حزین لاهیجی

دو خصم داده به هم دست و این فگار یکی

یکی تو دشمن جانیّ و روزگار یکی

به خون من دو زبردست، هم زبان شده اند

نگاه مست یکی، چشم میگسار یکی

دو فتنه گر به کمین دل رمیدهٔ ماست

[...]

غالب دهلوی

نخواهم از صف حوران ز صد هزار یکی

مرا بس ست ز خوبان روزگار یکی

سراغ وحدت ذاتش توان ز کثرت جست

که سایرست در اعداد بی شمار یکی

کسی که مدعی سستی اساس وفاست

[...]

عارف قزوینی

به روشنایی افکار نغز، پی نبرد:

قلم که راه نپیمود، جز به تاریکی

درین خیال ز دست خیال باریکم:

به صورت قلم افتاده‌ام ز باریکی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه