دو خصم داده به هم دست و این فگار یکی
یکی تو دشمن جانیّ و روزگار یکی
به خون من دو زبردست، هم زبان شده اند
نگاه مست یکی، چشم میگسار یکی
دو فتنه گر به کمین دل رمیدهٔ ماست
کمند طره یکی، زلف تابدار یکی
یکی، دو کرده غمم را فریب وعدهٔ تو
بلای هجر یکی، درد انتظار یکی
نه در دلی و نه در دیدهٔ خراب مرا
ازین دو خانه، نیامد تو را به کار یکی
نیم به هجر تو تنها، دو همنشین دارم
دل شکسته یکی، جان بی قرار یکی
به عندلیب چمن نوبت فغان نرسد
حدیث جورت اگر گویم، از هزار یکی
کنون دو سلسله جنبان بود جنون مرا
خط عبیر شمیمت یکی، بهار یکی
خدنگ های تغافل خطا نمی گردد
ز شست غمزه ات، ای نازنین سوار، یکی
گدا و شاه به تنهایی از جهان رفتند
درین دیار، به یاری نشد دچار، یکی
به دهر، الفت و انصاف نیست یاران را
یکی حریف نشاط است و سوگوار، یکی
زگرد حادثه میدان روزگار پر است
خدا کند که برآید ازین غبار، یکی
ز بزم وصل، حزین این قدر خبر دارم
که بیخودانه، سرم داشت درکنار، یکی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دو دشمنی که به نوعی با یکدیگر در ارتباط هستند صحبت میکند. یکی از آنها دشمن جان شاعر و دیگری روزگار است. شاعر به وضعیت غمانگیز خود اشاره میکند که در آن، دو موجب دردسر برای دلش وجود دارند: یکی شراب و دیگری زلفهای زیبا. دل شاعر در انتظار معشوق و غم جدایی است، و او احساس میکند در هیچیک از دنیای خارج و درون خود حمایت و یاری ندارد.
شاعر به درد دل و نرمی روح اشاره میکند و بیان میکند که حتی در میان خوشیها نیز غم و اندوه وجود دارد. او از ویژگیهای زندگی مانند پلشتیهای زمانه و ناپایداری دوستیها یاد میکند و امیدوار است که روزی از این وضعیت رها شود. در انتها، شاعر به تجربیات خود از وصال و تحولاتش در عشق میپردازد و از عمق احساساتش در این رابطه میگوید.
هوش مصنوعی: دو دشمن با هم متحد شدهاند و در این میان، هر یک به نوعی زخمخورده و آسیبدیدهاند. یکی از آنها تویی که با روزگار و سرنوشت خود در نبردی طولانی قرار داری.
هوش مصنوعی: در اینجا به این اشاره شده که دو نفر با مهارت و با تجربه در زمینهای خاص، به خاطر من در حال گفتوگو و تبادل نظر هستند. همچنین، یکی از آنها در حالتی مست است و دیگری هم به نوعی درگیر میگساری، که میتواند نمادی از شیدایی یا غوطهوری در لذتها باشد. این دو عنصر به نوعی به یکدیگر متصل شدهاند و فضای خاصی را ایجاد کردهاند.
هوش مصنوعی: دو فتنهگر در پی دل نازک و آسیبپذیر ما هستند؛ یکی با کمند موی خود و دیگری با زلفی پر از پیچ و تاب.
هوش مصنوعی: یکی با وعدههای تو دلخوش کرده، اما غم و اندوه من زیاد است. یکی دیگر درد جدایی را میکشد و یکی هم در انتظار به سر میبرد.
هوش مصنوعی: نه در دل من هستی و نه در چشمان ویرانم؛ از این دو مکان، هیچ یک برای تو کاربردی ندارد.
هوش مصنوعی: در غیاب تو، نیمهای از من تنهاست و تنها دو همراه دارم: یکی دلشکستهای که غم دارد و دیگری که بیقراری و اضطراب را حس میکند.
هوش مصنوعی: در باغ سینهزن، وقتی که به پرندهای میرسد، نمیتواند از درد و رنج من صحبت کند. اگر من هم از درد خود بگویم، تنها یک نفر از هزار نفر به آن توجه خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اکنون دو نیروی متحرک در وجود من هستند که باعث دیوانگیام شدهاند؛ یکی خط زیبای عطر تو مثل بهار و دیگری خود بهار است.
هوش مصنوعی: خنجرهای بیتوجهی از نگاه شیطنتآمیز تو، ای عزیز سوار، غافل نمیمانند و به خطا نمیروند.
هوش مصنوعی: گدا و شاه هر دو به تنهایی از این دنیا رفتند و در این سرزمین، هیچ کس به کمک آنها نیامد.
هوش مصنوعی: در زندگی، دوستی و انصاف وجود ندارد، زیرا بعضی از دوستان در شادی و خوشحالی هستند و برخی دیگر در غم و اندوه به سر میبرند.
هوش مصنوعی: زندگی پر از مشکلات و سختیها است و امیدوارم که در میان این ناملایمات، یک فرصتی خوب و مثبت ظاهر شود.
هوش مصنوعی: من از جشن وصال چنین خبر دارم که به شدت بیخود و حیران، سرم در کنار کسی بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا دلی است بدان زلف تابدار یکی
مرا سری است بر آن خاک رهگذار یکی
ز لوح خاطر عاطر غبار غیر بشوی
که شرط عشق بود دل یکی و یار یکی
ببند بر همه خوبان، که نوبهار ترا
[...]
ز عشق شد همه غم های بی شمار یکی
یکی هزار شد چون شود هزار یکی
ز آشکار و نهانی که می رسد به نظر
نهان یکی است درین بزم و آشکار یکی
دو برگ نیست موافق ز صنع رنگ آمیز
[...]
نخواهم از صف حوران ز صد هزار یکی
مرا بس ست ز خوبان روزگار یکی
سراغ وحدت ذاتش توان ز کثرت جست
که سایرست در اعداد بی شمار یکی
کسی که مدعی سستی اساس وفاست
[...]
به آب و رنگ، دو گل راست اعتبار یکی
گل بهشت یکی، طلعت نگار یکی
غذای روح من آمد، دو راح روحانی
شراب عشق یکی، لعل نوش یار یکی
مرا کشد به سوی خویش، دوست با دو کمند
[...]
به روشنایی افکار نغز، پی نبرد:
قلم که راه نپیمود، جز به تاریکی
درین خیال ز دست خیال باریکم:
به صورت قلم افتادهام ز باریکی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.