خواهی اگر بکوی حقیقت سفر کنی
باید ز شاهراه طریقت گذر کنی
گر بی رفیق پای نهی در طریق عشق
خود را یقین دچار هزاران خطر کنی
هرگز بطوف کعبۀ جانان نمی رسی
تا آنکه در منای وفا ترک سر کنی
گر بگذری ز ظلمت حس و خیال و وهم
چون آفتاب از افق عقل سر کنی
وندر فضای عشق اگر بال و پر زنی
از آشیان قدس توان سر بدر کنی
آن دم ترا ز سرّ حقیقت خبر کنند
کز بی خودی ز خود نتوانی خبر کنی
ناموس حق به بانگ انا الحق مده بباد
تا جلوه از حقیقت خود خوبتر کنی
گر بنگری بطلعت لیلی چنانکه هست
مجنونم ار ز شوق تو شب را سحر کنی
کلک زبان بریده ندانم چه می کند
خوبست مفتقر که سخن مختصر کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به سفر در راه حقیقت و عشق پرداخته است. شاعر بیان میکند که برای رسیدن به حقیقت و عشق واقعی، باید از موانع و خطرات عبور کرد و در این راستا به رفیق نیاز است. همچنین اشاره میکند که تا زمانی که در مسیر وفا باقی نمانیم، به حقیقت نخواهیم رسید. اگر بخواهیم از دنیای حس و خیال فراتر برویم، باید خود را از محدودیتها آزاد کنیم. در نهایت، شاعر به زیبایی و شگفتی عشق اشاره میکند و توصیه میکند که به حقیقت خود توجه کنیم و از آن تغییری در درک و شناخت خود ایجاد کنیم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به سرای حقیقت برسی، باید از مسیر راستین و صحیح عبور کنی.
هوش مصنوعی: اگر بدون دوست و یاری پا به راه عشق بگذاری، مطمئن باش که خود را در معرض هزاران خطر قرار میدهی.
هوش مصنوعی: هرگز به مقصد کعبۀ معشوق نخواهی رسید، مگر آنکه در مسیر وفا از خودگذشتگی کنی.
هوش مصنوعی: اگر از تاریکیهای احساس و خیال و تصورات بگذری، مانند آفتابی خواهی شد که از افق عقل و آگاهی بیرون میآید.
هوش مصنوعی: اگر در دنیای عشق پرواز کنی و تلاشی برای رهایی از محدودیتها داشته باشی، میتوانی از مکان مقدس خود خارج شوی و به آزادی دست یابی.
هوش مصنوعی: در آن لحظه که از راز حقیقت آگاهت میکنند، متوجه میشوی که در حالتی از بیخودی، نمیتوانی از خودت باخبر شوی.
هوش مصنوعی: به حق و حقیقت خود با صدای بلند، ادعا نکن و آن را به باد نده؛ زیرا این کار باعث میشود که جلوهی زیبایی از حقیقت خود را بهتر به نمایش بگذاری.
هوش مصنوعی: اگر چهرهی زیبای تو را همانطور که هست ببینم، از عشق تو دیوانه میشوم، حتی اگر شب را به صبح تبدیل کنی.
هوش مصنوعی: من نمیدانم چگونه زبان بریده تلاش میکند، اما بهتر است که شخصی که در تنگنا قرار دارد، صحبتهایش را کوتاه و مختصر کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی
فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی
آزاد بندهای که بود در رکاب تو
خرم ولایتی که تو آنجا سفر کنی
دیگر نبات را نخرد مشتری به هیچ
[...]
ای ماه اگر به گوشه گلشن نظر کنی
گل را ز حال بلبل بیدل خبر کنی
گویی که جمله چشم امیدم به راه تست
شاید گرم به گوشه چشمی نظر کنی
ما بینوا و مفلس و تو کیمیافروش
[...]
در شهر اگر تو شاهد شیرین گذر کنی
شهری به یک مشاهده زیر و زبر کنی
خوش آن که از کمین به در آیی کمان به دست
وز تیر غمزه کار مرا مختصر کنی
شب گر به جای شمع نشینی میان جمع
[...]
چون شمع گر به بزم وفا ترک سرکنی
سر پیش عاشقان رخ دوست برکنی
اول قدم کزین تن خاکی برون نهی
در ملک جان به حضرت جانان گذر کنی
گیری اگر حجاب دوئیت زچشم دل
[...]
هر گه بخاطرم تو پریوش گذر کنی
ملک وجود من همه زیر و زبر کنی
آن لعبتی که دیده ببندم چو از رخت
خود را میان خلوت دل جلوه گر کنی
آن دلبری که بیشترت جان فدا کنند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.